۱۳۸۶ آذر ۶, سه‌شنبه

آقای گنجی! دلارهای کجائی؟ (1) / شما نماینده‌یه نیروهای دمکرات ایرانی نیستید! / دو کلمه و نصفی حرف هساب! با آقای گنجی (3


مهم!: برای درک فلسفه‌یه! من در موردِ املای فارسی وبرای راهت‌تر خاندنِ این یا آن! نوشته
در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌یه! املاعی


این نوشته، با دستکاری‌هایی ویراستاری و با حِفض تاریخ انتشارش، به این‌جا مونتقل شوده است
برای دسترسی به آرشیو وبلاگ‌های سابقم، رووی لینک بالا کلیک کونید

دو کلمه و نصفی حرف هساب! با آقای گنجی (3
شوماره‌یه این نوشته، قبلن ۲ بووده است


از مسئولین سایت گویا میخواهم که سنت شکنی! کنند و نوشته ی مرا در سایتشان بیاورند.



آقای گنجی! دلارهای کجائی؟ (1)
(در انتها، به گاندی شدن شما، دوباره پرداخته میشود)


آقای گنجی، من تازگی ها! خیلی از دستتون ناراحتم. تئوری مزدوری تدوین میکنید
و بد جوری به دلارهای آمریکائی گیر داده اید. کار مهمتری نداری برادر؟ یک سال و خورده ای
پیش هم یه مقدار از دستتون ناراضی بودم و چنین نوشتم ( و سعی میکنم بهترشو بنیسم):
"و همین آقای اکبر گنجی ِ یه مقدار نانازنین!
که مساویست با یه مقدار نازنین مثل بفرما و بشین
کِی نمایندۀ سخنگویِ همۀ جمهوری‌خاهان شد ، که من خبر ندارم؟!" 

/ ندا: یاد مریم رجوی افتادم که سالهای سال با همسرش
رعیس جمهور ِ برگزیدۀ! مقاومت؟!! هستند./ 

گوشه ای از گفتگوی اکبر گنجی با نوام چامسکی: 
"جمهوری‌خواهان ايرانی با حمله نظامی آمريکا به ايران با هر قصد و نيتی مخالف اند
آنها دموکراسی را مربوط به ايرانيان می دانند و تصويب بودجه 75 ميليون دلاری امريکا را
به زيان دموکراسی ايران می دانند...؟" 

و من زمانی نوشته ای از شخس! نسبتن محترمی به نام
جلال شالگونی از اعضای "جمهوریخواهان دمکرات و لائیک"، خاندم: ‏

جلال شالگونی: " ... و اما برای گذر از سردرگمی ضد امپرياليستی
راهی جز بحث و تبادل نظر وجود ندارد
جديدترين نمونه ی اين سردرگمی بيانيه ايست
(نوشته یک یا چند نفر ار اعظای خودشان، یعنی اسم نویسنده و یا نویسندگان، رو نشده!)
که با امضای تعدادی از فعالين سياسی با سابقه
در رابطه با اختصاص هشتاد و چند مليون دلار توسط ايالات متحده برای
پشتيبانی از اپوزيسيون جمهوری اسلامی ، صادر شده است
اين بيانيه چهار بند دارد که
هيچيک نه به لحاظ تاريخی و نه به لحاظ سياسی قابل دفاع است و نه
مردم ايران نه دشمنان ثابت بلکه منافع ثابت دارند
برای دستيابی به اين منافع هيچ اصلی جز همين منافع
يا بعبارت دقيقتر دستيابی به آزادی، دمکراسی
استقلال و حق حاکميت و عدالت اجتماعی راهنمای عمل اين جنبش نيست. "


و این حرفهای این آقای جلال شالگونی، طرفدارانی که نمیدانم چند درصدند
در بین جمهوریخاهان دارد. حالا تکلیف این آقای اکبر گنجی چیست که
هم دمکراسی را مساوی جمهوری میگیرد
هم سخنگوی همه ی جمهوریخواهان میشود
و هم حملۀ نظامی و کمک مالی را با هم قاطی میکند؟!
تکلیفمون با این آدم کم فکر چیه؟! 
آیا ترس جمهوری اسلامی از پول دار شدنِ دشمنانِ آزادی‌خاهش حقیقت دارد؟!
آقای گنجی! جواب بدید. شما دوباره یک سال و خورده ای بعد
در مقاله ی "دمکراسی دلاری"، میگویید: 

گنجی: "مخالفت نيروهای دموکرات ايرانی با بودجه ۷۵ ميليون دلاری امريکا
به سوتفاهم های بسياری دامن زده است"

آقای گنجی خواهش میکنم که

دیگه آخرین بارتون باشه که
از طرف "نیروهای دمکرات ایرانی" و به نمایندگی آنها، حرف میزنید
یه عده از نیروهای دمکرات ایرانی چه خوش فکر و چه بد فکر
با دریافت پول و امکانات از دولتهای اروپائی و آمریکائی و ژاپنی!
و حتا از شیطان هم مخالف نیستند
اما ببینیم چه علتهائی میتواند باعث این موضعگیری تان بر علیه پول خارجی باشد:

1- اپوزیسیون دیکتاتور تقویت میشود

شاید بگویید که این پولها به دست هواداران و خود

آقای رضا پهلوی
که دمکرات نیست و میخواهد در ایران آینده
مقامی فراتر از یک مقام تشریفاتی
و نمایندگانی در میان ارتشیان و قضات داشته باشد
و خودش هم که هیچ وقت نگفته که
"پادشاه حق دخالت در سیاست و قضاوت ندارد"
برسد. ولی خوب این چه ربطی داره؟ مگه ما حسودیم؟ بالاخره هر چه که باشند
تمدنشون از زمین تا آسمان با حزب الله فرق میکنه و از اونا بهتره
از شما وجدانن سوال میکنم. اگر همین فردا، بدون هیچ هزینه ای
قرار بود همون رژیم سابق سر کار بیاد، خوشحال نبودید؟
و حالا چرا نون! همدیگه رو تخته کنیم؟ شما هم عرضه نشون بده
و بگو سمبه‌ی من پرزورتره و اصلا همه‌ی پول را بدهید به من و دمکراتهای واقعی.


2- رژیم بهانه پیدا میکند 

گنجی: " مشکل ما فقط اين نيست که رژيم به بهانه جنگ جامعه را سرکوب می کند
مشکل ما اين هم هست که رژيم تمام مخالفين خود را مزدوران امريکا می خواند " /

بحث مزدوری را میذارم برای بعد، و فعلا ببینیم جریان بهانه پیدا کردن رژیم چیه؟
یه مدت پیشا! بود که آقای زیدآبادی هم، که تو اون موقع اولین بار بود چیزی ازش میخوندم
با مخالفت با بودجه‌ی کذائی امریکا، چیزی نوشته بود که بدجوری اعصابمو خط خطی کرد
و خوب جوون بودم و جاهل! سگ‌جواد هم بودم و باهاش تند برخورد کردم:




نکنه رژیم پیدا کنه بهانه ؟!


تازگی ها آقایی به نام احمد زيدآبادی، بعنوان کارشناس!
مسايل سياسی ايران، افازات و اظافاتی به شکل زیر فرمودند 

/ زیدآبادی: "دولت آمريکا و يا برخی از محافل حاشيه ‌ای آن
اگر در صدد کمک به شکل ‌گيری انقلاب مخملی در ايران باشند
با حمايت خود از چنين سياستی
هم طرفداران احتمالی خود را در ايران به مخاطره می‌اندازند و هم
به انفعال نيروهای سياسی مستقل دامن می ‌زنند" /

ما یعنی انقد کارشناس! فحمیده! داریم که تا حالا به خیلی جاها رسیده ایم؟!
چه کله پو...یی که پیدا نمیشوند که نگو و نپرس؟!
اگه این آمریکا نبود
این ادامه دهندگانِ راه خمینی
برای گوشمالی‌یه آزادیخاهان بهانه ای دیگه پیدا نمیکردند که!
و دیگه آنها را سخت‌تر زندان نکرده و محکمتر تو سرشان نمیزدند که!
و برای اون همه پزشک در هتل/کلینیکِ اوین کار نمیتراشیدند که!
و در نتیجه، آزادیخاهان با نگرانی ِ کمتر و راحت‌تر به آزادی میرسیدند!
و تازه یه موقع نباشه که مبادا طرفداران آمریکا در ایران به خطر بیفتند! و 
مبادا نیروهای سیاسی ِ مستقل به انفعال دچار بشن!!
چون اینا هرچند! که مستقلن
ولی تلاش و انفعالشون به آمریکا وابسته هست که!!
اسلا"! به محض اینکه خبردار بشن که آمریکا یه پولی به دوتا ایرانی داده
فوری منفعل میشن و غلاف میکنن که مبادا تهمت بهشون زده بشه!...

/ تلیعه‌یه‌آزادی: وااااااای، مبادا رژیم بهووووونه پیدا کنه! /

… آقای زیدآبادی به آمریکا پیغام میدهد
که مبادا از کلاه مخملیها پشتیبانی کنی و به آنها پول بدهی
پس! پشتیبانی نکن، تا این رژیم، آزادیخاهان رو به جرم آمریکایی بودن! زندان نکنه... 

/ اسپین دکتر: ای آمریکا، پس چه بهتر که به خامنه ای پول هم بدهی
تا طرفدارانت اسلن در خطر نیفتند و نیروهای سیاسی مستقل
از عدم وابستگی شون به شما سوع ِ استفاده کرده و فعالتر هم بشوند /

… و بلکه! بعنوان توهین به مقام رهبری و یا فعالیت ضد اسلامی
یا پراکندنِ سم و اغتشاش فکری و وبلاگ و دلایل دیگر زندانی کنه
و مشت و لگد بزنه! و بهانۀ کمتری داشته باشه! ...

/ بحانه‌گیر: مِسل اون موقعها که بهانه کم داشت و شورت خونی را
تو خونه های تیمیِِ کمونیستا بهانه و پیدا میکرد! در حالی که سرانِ همون
بعضی کمونیستا، بعضی از "غیرِِ سران‌شان" را به جرم رابطۀ جنسی اخراج میکردند! /

/ ندا: حتمن چون اوراد عقد دائم یا موقت را ملا برایشان نخانده بوده!
و خودشون هم که کم سوادِ اسلامی بودند، به معنی ِ اسلام نشناس و آیه/وِِرد ندان! / 

/ ماتلیمدال: کی میگه آیه/وِِرددانی خوبه و بهونه فراوونه؟
دستش بالا، وگرنه بی مدال میمونه / 

و بهوونه فراوونه!:

/ ندا: مخسوسن برای نگاری که بخاد فرار کنه از دستِ خاسّگاری /

… بهانۀ طرفداری از گروه فرقان... 

/ ندا: که هرچی اشهد خوندند، قبول نشدند بعنوان مسلمان
و یا شاید بعنوان مسلمانِ منحرف، تایید گردیدند! /

… بهانۀ طرفداری از منافقین ... 

/ تَلیعه‌یه‌آزادی: رئیس جمهورِ انحساریِ برگزیدۀ ؟! مقاومت رو ببین
و شما چرا مقاومت میکنید و عضو گروه مقاومت نمیشوید ؟! / 

… بهانۀ کمونیست بودن یا جاسوس صهیونیست بودن. بهانۀ بهائی بودن ... 

/ ندا: و شاید سر به هوایی یا اهورایی بودن. آقای بهنود کجائی؟! /

… بهانۀ چاپ کتابهای ظالّه و برای اسلام، کندن چاله! بهانۀ مزدوری اجنبی ... 

جواد: آقای اِبی نبوی، کارت زاره، باید بجنبی! / 

… بهانۀ فساد جنسی ... 

/ ندا: ای معشوق! در ابراز عشق چقدر کنِسی!/

… بهانۀ شرکت در کنفرانس برلین و هزار و یک بهانۀ دیگه که نگو و نبین! ...

/ صمد: که موُ خودوُم می‌بینوُم و می‌گوُم !/ 

… و فردا اگر ستاد رهبریِ انقلاب و دولتِ در تبعید درست کردیم:
به بهانۀ حرکت در همسوئی با این دشمنانِ قسم خوردۀ جمهوری اسلامی
آری از بهانه، فقیه درنمی‌مانه ...

/ تَلیعه‌یه‌آزادی: پس همه منفعل شوند و خیال خود را راحت کنند! /

… این رژیم تو کشف بهانه خیلی بیشتر از این آقا که بازار ِ زیدی یَش را معلوم نیست
کی از پُر آزاری آباد کرده، وارد تره! و ناگفته نماند که معلوم نیست این آقا درس کارشناسی در مسائل ایران را کجا خانده ، که اسلن فرقی هم نمیکنه که کجا خانده چون در اون جاها
به آدم عقل نمیدهند، بلکه شاید راه استفاده و یا سوء استفاده از عقل را نشان بدهند
که وقتی طرف عقل نداشته باشه ...

/ ندا: با عرض معذرت از آقای زیدآبادی
شما به اندازه ی خودتون عقل دارید، که امیدوارم بیشتر بشه! /

/ جواد: درس خاندن یعنی سین خاندن! یا چی؟! /

فرصت‌تلب: و حالا که قرار است ؟! به امثالِ آمریکا بفهمانیم که
سمبۀ ستادِ رهبری ِ انقلاب؟! و دولتِ در تبعدِ ایران؟! از همه پرزورتره
و حرف آخر را فقط آنها، یعنی ستاد، میزند، در نتیجه! کو و کِی و کجا که این ستاد تشکیل شود؟ و به همین خاطر، من بعنوان عضو خودخانده ی ستاد خیالی رهبری/ به ماده ی 17 برنامه ی 17 ماده ای اتحاد مراجعه شود/ از شما آمریکائیان مدعیِ طرفداری و حمایت از دمکراسی میخاهم که این دفعه خسیس‌تر نباشید و 100 میلیون دلار را بدون قید و شرط 

/ آدم راسخ سوراخدار: چون ما خودمان میدانیم که چه میخاهیم / 

/ سوراخ شناس: سه جفت و نسفی، بدون حساب کردنِ چشمان، مگر اینکه دیکتاتورهای زمان، آنها را درآورده باشند و به چار جفت و نسفی تبدیل کرده باشند /

… آری 100 میلیون دلار را بی قید و شرط به حساب مخصوصی واریز نمایند
تا در اختیار ستاد رهبریِ انقلاب مسالمت آمیز ایران قرار گیرد، که آزادیخاهان ایران به زودی؟!
چنین ستادی را، اگر هوش و ذکاوت و سیاست و فهم و غیرت داشته باشند، خواهند ساخت
پس! در عوض، اگر در قراردادهای اقتسادی ای که ایرانِ آزاد با دولتهای خارجی میخاهد ببندد
شما به اندازۀ دیگر کشورها پیشنهاد دهید، ما، یعنی ستاد، ضمن اینکه اون 100 میلیون دلارتون را به شما با نرخ روز برمیگردانیم، اول با شما قرارداد می بندیم که انساف و عقل حکم میکند که اگر ژاپن روی دست شما زد و به ما 110 میلیون داد، خوب در شرایط پیشنهاد مساوی
به او امضا میکنیم! و چه اشکالی دارد؟! ...

/ جواد: تو سیاست آدم باید بتونه دروغ بگه. بتونه بلوف بزنه
و کدوم خری باور نمیکنه که اگه آمریکا بطور رسمی اعلام کرد که دیگر
پولی به اپوزیسیون نمیدهد، پس نمیدهد؟!! این آمریکا که نمیشه هیچ جا صادق نباشه
پس! دولت هم دیگه این بهانه را نمیگیره و دیگه به کسی تحمت مزدوری نمیزنه! / 

/ صمد: هِی آقاهه گنجی! بورو بابا تو دیگه از کدوم دهات در رفتی
و نسیب ما شدی. اخمخ! دیگَه نبینوُم که از بهانه گرفتن رژیم و رَجیم صوبت کنی‌یا
موُ خودوُم کلی تا حالا انگشت کِردُم تو چش و چال
تو دیگه چقذه هستی کال!
حالا تو فکر کردی مو انگشتِ بی‌بهونه کِردوُم تو چششون!
بعضی موقعها بی‌بهونه کشیدوُم ریششون!
اخمخ! یعنی وجدان و بزدان موُ به موُ اجازه میده که بی بهونه انگشت بکوُنوُم؟
آدُم باید بهوونه داشته باشه، وگر نه چه فرقی با این حیوانات بی گناه و مهسوم داره
حالا مو از بهونه های خودم بگم:
یه جا چشمای هیز و یه جا چشمای ورقلمبیده ی تیز!
یه جا چشمای غلط نکنم جاسوس! یه جا چشمائی که مثل کَنه میکنه موس موس!
هالا آقاهه گنجی! فهمیدی که بدون یک بهونه، آدُم میشه دیوونه!
حالا آدُمش که این باشه، وای به هالِ رَجیم! که طلَف‌داراش بی‌بهونه، میشن بی غذا و عذا!/

… حالا که دیگه قرار نیست! از بهانه ی رژیم صحبت بکنی
و دیگه قرار نیست به نماینگی از جمهوریخواهان و یا نیروهای دمکرات ایرانی، حرف بزنی
بریم ببینیم که این جریان مزدور نامیدن آنهائی که از پول و امکانات خارجی استفاده میکنند
از چه قرار است؟ و دوباره از من به تو نصیحت و یا خاهش! که بروی به ایران. مگه رفتن به ایران و گاندی شدن اینقدر سخته؟! همون سیصد نفری که از آنها امضا گرفتی، یک اعلامیه در تمامی نشریات مهم دنیا میدهند و در مصاحبه های رادیو تلویزیونی شرکت میکنند و از دولتهای دمکرات و همه ی مردم دنیا میخواهند که به این اقدام شما توجه کنند و هر گونه فراخواندن به دادگاه و محاکمه و زندان را محکوم کنند. این رژیم به احتمال خیلی زیاد، نه تنها جرات ترور شما را نخواهد داشت، بلکه حتا جرات به زندان انداختن شما را هم نخواهد داشت. و تنها راهش این خواهد بود که بلای منتظری را سر شما آورد، که در این صورت هم در کارش ناکام خواهد ماند. برو به ایران، برو به ایران، و به قول خودت هزینه اش رو بده. ریسکش را بکن. من به تو قول میدهم که آنچنان شور و هیجانی به پا شود که اگر کوچکترین بلائی بخواهند به سرت بیاوردند
همین خانم شیرین عبادی، در خیابان روسری اش را آتش بزند
تمام دختران دانشجو قرار بگذارند و روسری هایشان را آتش بزنند
هیچکدام از آنها حتا اگر مثل زهرای ناکام، پدرشان پاسدار هم باشد، امنیت جانی در این رژیم ندارند. غلط افغانی نکنم! ملت ایران آماده ی قیام است و منتظر جرقه ایست. برو و از این شرایط استفاده کن و هر کسی رو که دوست داری ببخش، ولی بگو زودتر از قدرت کنار بروند. که اگر به قتل و غارت ادامه بدهند، اونوقت یه بخششی بهشون نشون بدیم که تو داستانها بنویسند!

ادامه دارد.

شاهین دلنشین


۱۳۸۶ آذر ۲, جمعه

آقای گنجی، گاندی شوید! / دیگر نمیتوانم شما را در خارج از کشور تحمل کنم! / دو کلمه و نصفی حرف هساب! با آقای گنجی (2

در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی


این نوشته، با دستکاری‌هایی ویراستاری و با حِفض تاریخ انتشارش، به این‌جا مونتقل شوده است
برای دسترسی به آرشیو وبلاگ‌های سابقم، رووی لینک بالا کلیک کونید

دو کلمه و نصفی حرف هساب! با آقای گنجی (2
 شوماره‌یه نوشته‌یه اولیه، " ۱ "  بووده است 

از مسئولین سایت گویا میخواهم که سنت‌شکنی! کنند و نوشته ی مرا در سایتشان بیاورند.


آقای گنجی، گاندی شوید!

یا گاندی ِ ایرانیان توی مملکت و یا گاندی ِ ایرانیان خارج از کشور
اسلا"! بیائید با هم گاندی بشویم!
من گاندی ِ اپوزیسیون خارج از کشور ِ خاهان! برکناری رژیم میشم
تو هم گاندی سرتاسر ایران
چطوره؟ معامله ی خوبیه؟ پس حالا که قرار گذاشتیم! تو برو به ایران. حالا درسته که من خالی بندم
ولی در مورد گاندی شدن شما دارم کاملا جدی حرف میزنم. درست در چنین زمانهائی است که
زمینه برای گرد آمدن مردم به دور فردی شجاع و آزادیخواه مثل شما فراهم میشود. من به جرعت میتوانم
بگویم که اگر شما به ایران بروید، تمامی اپوزیسیون خارج از کشور به پشتیبانی از شما بر خواهند خواست

/ ندا: من که تمام قدرتمو برای این پشتیبانی میگذارم /

و این حتا ممکنه زمینه ساز اتحاد بزرگ اپوزیسیون خارج از کشور هم بشه
البته اگه قراره یه عده فوندامنتالیست یا افراطی که از طرف چپ، دشمن مالکیت خصوصی هستند و دیکتاتوریِ کمونیستی میخواهند و از طرف راست، دیکتاتوری سلطنتی میخواهند، برعلیه شما شعار و خین و خین ریزی! راه بندازند، خوب هر چه زودتر راه بندازند، بهتر! من به جرعت میتوانم بگویم که از زمان اعلام بازگشتتان به ایران و تا زمانی که سوار هواپیما بشوید، در نزد همه ی ایرانیان ِ "ایرانی آزاد خواه"، بسیار بیشتر از این خوش سیما بشوید. چه در ایران و چه در سراسر اروپا و آمریکا، همه از بازگشتتان حرف خواهند زد و در بسیاری از سایتها
به این اقدام شجاعانه تان درودها خواهند فرستاد، و چه شعرها که در این مورد سروده نخواهد شد /

/ صمد: که نگو، چون مُو خودُم میگم/

چه شور و شوقی که ایجاد نخواهد شد و چه تدابیری که
تمام اپوزیسیون در سراسر ایران و جهان
پیشنهاد نخواهند داد. برو به ایران و به خودت رجعت پیدا کن. به آن گنجی ای که
در ایران شجاعانه میگفت که "خامنه ای باید برود"
برو به ایران و قوت قلبی شو برای اصلاح طلبان واقعی
برای زیدآبادی، برای ادوار تحکیم وحدت، برای حشمت الله طبرزدی، برای حجاریان
برای سهیل آصفی، برای نوشین احمدی خراسانی و خیلی های دیگه
تو با رفتن به ایران، میتوانی زمینه ساز اتحاد بزرگی هم برای آزادیخواهان درون ایران باشی
من در همین زمان اعلام میکنم که ماموریت شما در خارج از کشور به پایان رسیده است!
میوه ای که زیادی رو درخت بمونه، رسیده است؟ یه باغبون جواب بده! /

/ صمد: هاااان. فستگی داره به جنس دلَخت و جنس میوه. تو هنوز این چیزا رو نمیدونی؟
تو دیگه از کدوم دهاتی در رفتی و نسیب! ما شدی، بوزبخت /

من بعنوان یک ایرانی‌یه سیاسی- احساسی! دیگر نمیتوانم شما را در خارج از کشور تحمل کنم!
من دوست دارم ایران را با حضورت پر تجمل کنم!

/ صمد: هِی آقاهه شاهین، حالا که از خودت مایه نمیتونی بذاری، اونجا اگه انگشت به چشش کردنا

مهلوم نیست چشی ازش باقی بُمونه ها. بذار همینجا مُو خودُم انگشت به چشش کنُم
که بی خطرتره ها! بَهدن نگی نگفتی‌ها /

حالا یا میری ایران و گاندی میشوی و یا انقدر پاچه‌ات را بگیرم که در داستانها بنویسند!

/ ندا: که پاچه ی خودش بدتر یا خوبتر گرفته شد! /

آقای گنجی، ما در خارج، آدم حراف کم نداریم، و اینطور که من میبینم، شما هم دارید جزو اونا میشید
یه مدت دنبال این فیلسوف و اون فیلسوف بودید، که هیچ نتیجه ی عملی ای ببار نیاورد
البته پاچه‌یه شریعتی رو گرفتی و خوبم گرفتی

 / ماتلیمدال: ماااااااتلی! مداااااال! /

/ ندا: خوب شد که اشک زیدآبادی رو درآوردی. حقش بود! /

و ماتلیمدال، مدال بت شکنی را به گردن شما انداخت. ولی خوب من نمیتونم قبول کنم که اندیشه‌یه شریعتی
داشت دوباره جوانان مبارز ما را به انحراف میبرد و یا داشت برای اندیشه ی او تبلیغ آنچنانی میشد

/ ندا: من یه نمونه از تبلیغات برای شریعتی رو، که مدت کمی قبل از مقالات شما نوشته شد
یعنی انجام شد، سراغ دارم که کار آقای ف.م سخن بود/

پس! نتیجه میگیرم که بازم این کارتون نتیجه‌ی عملی ِ آنچنانی‌ای به بار نیاورد
یه کار خیلی خوبتون خوب همون جمع کردن 300 امضا از اندیشمندان جهان بود که نمیدونم چرا
مثلا اسم 27 ! تا اندیشمند ایرانی توش نبود. یه کار خوب دیگه ای که کردید، این بود که اعتصاب غذا برای آزادیِ زندانیان سیاسی راه انداختید. ولی میدونید چیه؟ من فکر میکنم دیگه کار چندانی ازتون بر نمیاد
که تو خارج انجام بدید. نه که نشه انجام داد، ولی ابعاد شما به نظر نمیاد که به اون بزرگی باشه
گر حرف من درست باشه، که متعسفانه فکر میکنم درسته /

/ ندا: مگر اینکه خودت را دیگر تکرار نکنی و مثلا در مورد پول خارجی به نعل و به میخ نزنی
و بخواهی اپوزیسیون را با ارائه‌ی برنامه‌ی اتحادی، متحد کنی /

 ادامه ی ماندن شما در خارج از کشور، احتمالا باعث از دست دادن احترام و بزرگی خواهد شد
که هرگز نیاد چنین روزی. چه سرما و چه سوزی، شده مردم ایران را روزی، آیا لباس گرم بلدی بدوزی؟
من نمیتونم حرفهایم را نزنم و احساساتم را ندهم بروزی. شما میتوانی در خود ایران هم تئوری "مزدوری"
را به اثبات برسانید. خیلی از ایرانیها در خارج، انجمنهای مختلف دارند و از امکانات و پول کشوری که در آن اقامت دارند، استفاده میکنند. همین جمهوریخواهان دمکرات و لائیک، از امکانات دولتهای خارجی استفاده کرده اند. همین دولت هلند، به یه سری از دمکراسیخواهان، پول و امکانات میده که رادیو درست کنند. دستت درد نکنه!
واقعن دستت درد نکنه که اونارو مزدور نامیدی! چند وقت پیشا بود که دیدم دیگه صدائی ازتون درنمیاد
و چون دوستت دارم و به فکرتم! برای خودم شروع به نامه نگاری کردم
که الان باید برم سراغش. من اینطوری نوشتم (با یه مقدار دستکاری):

آقای اکبر گنجی، کجا هستید؟!ا
ای هموطن عزیز و آزادیخواهم
ای که هزاران نفر گفتند که شجاع هستید
تو دیگر مثل اینکه رنگ و بویت را از دست داده ایاون طراوتِ عشق و امید، از تو دیگر به مشام نمیرسد
جائی آنرا دست به دست داده ای؟!ا
تو مگر همان نبودی که گفتی خامنه ای باید برود
که یعنی ولایت فقیه، بار دیکتاتوری بر دوش مردم است
که یعنی بر بدن این ملت، همچون نیش کژدم است
تو مگر همان نبودی که بدون ترس، این رژیم را رژیمی دیکتاتوری خواندی
و بر چشمهای کریهِ آن، خاک فشاندی
در چشم این اژدهای دیکتاتوری، خاکی باش
و یا هر روز، هر دقیقه، هر ثانیه، در چشم این پلید، خاک بپاش
که تو هم از نسل آزادیخواهانی همچو منی
تو جرعتِ تبلور یافته ی مردم وطنی
که در خاک ایران، با صلابتِ تمام، رو در روی این حکومت
خواهان جمهوری دمکراتیک شدی، در کاشانه و کومه ات
و گفتی که ولایت فقیه باید برود

ای هموطن عزیز و آزادیخواهم
تو دیگر مثل اینکه رنگ و بویت را از دست داده ایچه حرارتهائی را به دست گسست داده ای؟
اون طراوتِ عشق و امید، از تو دیگر به مشام نمیرسد
به افتخارت، صدای هزاران به سلامتی، با ضربه های جام نمیرسد
اون شور رسیدن به آزادی را دیگر نمیتوان در تو مشاهده کرد
با تو بر چه اساسی میتوان معاهده کرد؟
به دیگران امید نداری یا به خودت؟!ا
به دیگران اعتماد نداری یا به خودت؟!ا
!آزادیخواهی دیگران را سبک سنگین میکنی؟ جز خودت؟
و هزاران روشنفکرانند! که به حق به خود به چشم آزادیخواه نگاه میکنند
و البته خیلی مواقع از مستاصلی، ناله و آه میکنند
آزادیخواهانی که آزدیِ حکومت مردم را میخواهند
حکومت پارلمانی آزاد و نه حکومت یک حزب یا یک نفر
و دوست دارند در آزادی، در ایران شوند همسفر
و از من به شما خاطرنگهدار! که حق آزادیِ انتخابِ کسانی را که
طرفدار دمکراسی سلطنتی ای مثل سوعد و دانمارک هستند را زیر پا نگذار
/ !سگ‌جواد از زندان: کی جرات داره از این غلطای افغانی بکنه؟ /
که معمولا هر کس که توانسته است، حقوق دیگران را زیر پا گذاشته استا
و تو چون نمیخواهی و نمیتوانی، پس نترس و بگوا
که دمکراسی را آنچنان بالاتر از جمهوری میدانی که نگو!ا
هر چند که جمهوری‌خواه هستی


ای هموطن عزیز و آزادیخواهم
آزادیخواهییَت را بیشتر نشان بده
هر هفته بگو که ولایت فقیه باید برود
هر هفته بگو که دخالت دین در حکومت ممنوع
از نظر من، شما یک اصلاح طلب واقعی هستید!ا


و حالا که حرف از انقلابی بودن زده شد! شما از یک طرف نشان میدهید که طرفدار انقلاب مخملی هستید:

گنجی: "انقلاب‌های مسالمت‌آميز، معطوف‌ به‌ تأسيس‌ آزادی و مردم‌سالاري‌ ممكن‌ و مطلوب‌اند"

یعنی طالب انقلاب مسالمت آمیز هستید، و از اصلاح طلبان فاصله میگیرید:

گنجی: "اين گمان باطل اصلاح طلبان كه فقط با حضور فعال در حاكميت
مي توان كاری انجام داد در عمل فقط منتهی به اين شد كه آنها
به عنوان ويترين نظام در داخل و خارج از كشور عمل كنند
همكاری گسترده اصلاح طلبان طی 8 سال گذشته از طريق حضور در قوه مجريه و قوه مقننه
اگر برای دموكراسی ايرانی دستاوردی در پی نداشت، اما برای خودكامگان مشروعيت آفرين بود." 

و از طرف دیگر میگویید:

" بنده نه تنها انقلابی نیستم بلکه ضد انقلاب هم هستم"
"من خواستار تحولات بنیادین هستیم، اما برای رسیدن به آن دست به خشونت نمی برم
ترور نمی کنم، اسلحه نمی گیرم و انقلاب هم نمی کنم."

/ ندا: البته خودتان هم میدانید که تحول بنیادینی که من و شما میخاهیم! یعنی انقلاب /

به هر حال از این یه ذره مجموعه میشه فهمید که شما طرفدار انقلاب مسالمت آمیز هستید
خوب اسلحه که نمیگیرید و انقلاب مسلحانه هم که نمیخاهید! بکنید، پس چه راهی باقی میمونه؟

گنجی:"وقتی رژيمی تمامی راه های اصلاحات را مسدود کند انقلاب گريز ناپذير می شود"

شما با این حرفتان، راه انقلاب را باز میگذارید، که کار خوبی میکنید.

گنجی:"من روشنفکر باقی خواهم ماند اما جنبش ما به يک رهبر احتياج دارد
و ما به طور دموکراتيک بايد انتخابش کنيم بايد کسی به شکل و شمايل گاندی باشد:
صلح جو و اهل تساهل. از راه خشم و کينه نمی شود دموکراسی درست کرد."

شما این حرف را حدود یک سال و نیم پیش زده اید. من خودم هم 4 روز قبل از شما
طرفدار پیدا کردن گاندی شدم و اقداماتی! در این زمینه کردم که آنچنان بسیار خنده دار بود
که من طرفدار گریه شدم! ولی شما که هیچ کاندیدی اراعه! ندادید. اما دیگر بس است
یا بروید به ایران و گاندی شوید، یا در همین خارج، گاندی ِ اپوزیسیون دمکراسیخواه و طالب سرنگونی ِ رژیم
از طریق انقلاب مخملی شوید و فقط به گفتن اینکه:

"متشکل کردن کلیه ی ناراضیان دموکراسی خواه در یک جبهه ی وسیع اجتماعی
و ایجاد رهبری دموکراتیک و مورد اجماع برای آن، گره از کار فروبسته ی مخالفان خواهد گشود."

اکتفا نکنید و اقدامات عملی صورت دهید. اینطور که به نظر میاد، برای متشکل شدن آزادیخواهان هم ما احتیاج به یک گاندی داریم. و شما بارها گفته‌اید که اهل فقط حرف زدن نیستید:

گنجی: "حرف زدن و بیان نظر ، قدرت نامحدودی ندارد. همانگونه که بارها تاکید کرده ام
اگر تا ابد در باره مفهوم آب سخن بگوئیم ، مفهوم آب رفع تشنگی نخواهد کرد. اگر تا ابد در باره مفهوم خانه سخن بگوئیم ، مفهوم خانه کسی را صاحب خانه نخواهد کرد. بر همین وجه
اگر تا ابد درباره مفاهیم دموکراسی و آزادی و حقوق بشر سخن بگوئیم
از دل این مفاهیم ، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر بیرون نخواهد آمد
همانطور که برای رفع تشنگی و صاحبخانه شدن باید "کاری" کرد، برای گذار به دموکراسی هم باید"کاری" کرد
در دهه ی ماقبل انقلاب، همه چیز به عمل و پراتیک فروکاسته می شد
و نظر ورزی کاری بورژوایی خوانده و نفی می شد
مدتی است که هر گونه اقدام عملی نفی و فقط نظر ورزی و گفتن و نوشتن پیشیه ما شده است." 

و شما بارها گفته اید که آزادی، هزینه دارد:

گنجی: "اگر کسی خواهان دمکراسی و حقوق بشر است و به آنها باور دارد
باید هزینه رسیدن به آنها را پرداخت نماید. این باید، بایدی اخلاقی- توصیه ای نیست
بلکه از مقتضای طبیعی رسیدن به یک نتیجه، سخن میگوید. مانند
برای رسیدن به آب باید چاه کند. برای قهرمان دو شدن، باید دوید
اگر کسی به دمکراسی و حقوق بشر باور نداشته باشد، در این مقام، ما را با او سخنی نیست
اما اگر کسی ادعا کرد که به دمکراسی و حقوق بشر باور دارد
باید برای رسیدن به آنها در عمل کاری انجام دهد و هزینه لازم این هدف را بپردازد." 

البته میزان هزینه، بستگی به خیلی چیزا داره. یکی حتا اگه یه مقدار پول هم بده، یه هزینه ای داده
ولی آقای گنجی! شما که دیگه قراره! فقط اهل حرف زدن نباشی و میگوئی که باید هزینه داد
برو به ایران و هزینه اش را بده!
و وای به حال آنان که جرات کنند و بخواهند به تو صدمه بزنند
و یا تو را زندانی کنند، که در آنوقت ما جهان را تکان خواهیم داد.



ادامه دارد


comments:6
فرهاد said...
گنجی با خروج از ایران تاریخ مصرف خود را از دست داد
ایران که بود شجاعتر بود
شما را به پیوندها افزودم
فرهاد said...
در بالاترین لینک دادم
anahidirani.blogfa.com said...
سلام محیط وبت برام عجیب بود و اما مطالب عالی ترجیح می دهم لینک کنم شما رو تا راحت بهتون سر بزنم البته من یک بزغاله ام حواستون باشه.
anahidirani.blogfa.com said...
شرمنده فراموش کردم بپرسم که می تونم لینکتون کنم یا نه؟
هم آوا/سجاد نيكنام said...
با درود
از حضورتون در هم آوا و لطفتون سپاسگزارم. ممنون میشم شما نیز ما رو در این راه یاری کنید و همچنان منتظر حمایتتون هستیم. کارتون در وبلاگ نویسی هم واقعا ستودنیه. پیروز باشی
فرهاد جان 
ممنون از کارات. نتونستم لینک را تو بالاترین پیدا کنم. دیگه اینکه من نمیتونم مثل شما اینطور با قاطعیت در مورد افراد صحبت کنم. اینکه بگیم کسی تاریخ مصرفش را از دست داده، خیلی حرف بزرگی یه. اینکه میگی گنجی در ایران شجاعتر بود، یعنی الان هم شجاع است، و من به همین شجاعت و دیگر پتانسیل های او امید بسته ام



آناهید جان

نیکی و پرسش؟ ممنون از توجه ات. بزغاله را از بزغاله میترسانی؟ مع بر تو




سجاد جان

از لطفت سپاسگزارم

به امید پیروزی هممون