۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

ای دختر اخلاقی! بنویس اوسک به‌جای سوسک! یا اندر مزار! نه‌فُهشیدن و یا چگونه خود را خالی کنیم؟


منتقل شده از اینجا
http://rendeaalamsuz.blogspot.com/2008/08/blog-post_14.html

* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی


و چه شد که زمانی رسید که بشر فهمید به فهش نیاز دارد و آنرا اختراع کرد با فشار آوردن به مغز و پیدا کردن کلمات نغز؟ چه چیزی او را سیخ میزد و چون سیخ زدن ممکنه باعث خطوریدن تصوراتی غیراخلاقی بشه، پس می‌گیم چه چیزی او را نیش میزد و یا به قلبش میخ میزد انگار که او دراکولاست و چون اون بدبخت فلک‌زده‌ی بیچاره بلد نبود فهش بده، مجبور بود چشاش‌و چارتا کنه و لبای مامانی‌شو یه جورایی کنه تا دندوناش هم هوا بخورن و هم به هم بسابن و از صورت نگو که گُریده یا گر گرفته و حالا من نمی‌دونم رگهای گردن چه جوری باد می‌کردند، ولی خوب اون گلوی حنجره‌ی بی‌چاره هم میخاست همکاری کنه، چون درد مشترک داشت و اعصابش نزدیک و خودبه‌خود باید با اون چهره‌ی خشمگین هماهنگ میکرد و به این‌ ترتیب بود که بشر فهش را اختراع کرد تا قشنگ‌تر خود را خالی کنه و یه‌دفعه نزنه مغزش‌و داغون نکنه و هرچند معلوم نیست که این فهش‌ها رو بشرهای خوب ساختند یا بشرهای بد، ولی شواهد نشون میده این پدرسوخته ها همشون توش شریک بودن و مثلن حتا اگه یکی‌ از خوباشون هم هواسش نبود و اون موقع کفش وجود نداشت و پاش میخورد به یه سنگ تیز، فقط جیغ می‌کشید و چون بازم کفش نداشت، می‌ترسید برای ابراز تنفر یه لگد مُحکم به اون سنگ بزنه و به خود گفت این جیغ تسکین من است، اما می‌دید باز خیلی دوست داره چارتا کلمه‌ی ابراز احساسی‌! بیان کنه چون نمی‌دونی که چه دردی داشت و چون نمی‌دونست که در آینده قراره یه عده اخلاقی بیان بگن به مافیا نگویید مافیا و به بی‌شرف نگویید بی‌شرف و به کسافت نگوید کسافت و به شقاوت نگویید شقاوت و به چیز تُفیدنی نگویید تف‌انداختنی و یا حیفِ‌تف که هر دو به یک معنی‌ست، پس به خاطر همون چیزایی که عرض شد، شروع کرد به ساختن انواع و اقسام فهش در موقعیت‌های متفاوت با خیلی چیزا! تا با دادن آنها شاید آرامشی یافته و دست‌به‌یقه نشود که البته بستگی داشت به میزان درد که اگر درد زیادی زیاد بود، هم به فهش و هم به دست‌به‌یقه‌گی نیاز بود که مدتی‌ست از مثال سنگ به سنگ‌انداز رسیده‌ایم، و هم‌چنین بستگی داشت به قدرت طرف که اگر طرف خیلی قدرتمند بود و سنگهای بزرگی میتونست بپراند که ملاج داغان شود، خوب اصلن فهش یعنی چی! دست‌به‌یقیدن یعنی چی! برم برات گل بچینم؟ ولی چون اون مظلوم سر خودشو نمی‌تونست شیره بماله و خیلی جریحه‌دار ِ احساسی شده بود که این ثابت میکنه که بشر از همون اول احساسی بوده پس هرکاری که می‌کرد نمی‌تونست فهش نده و به همین خاطر با بی‌چارگی‌ی تمام میرفت رود خروشانی پیدا و ادای فهش می نمود تا هم صدایش را اون بشر بدجنس نشنوه و هم یه ذره دلش خالی و خونک بشه و اگه بازم حرارت زیاد بود، خوب آب اون رود احتمالن سرد بود و اون موقع‌ها هم همه کونشون لخت بود که به آن عادت می‌کرد و از نظر دیگر هم خود را راحت که آب خروشان خود تمیز می نمود! و تازه با کمال پررویی میومد میگفت «رفتم به سراغ رود بزرگ و خود را خالی کردم» و بسیاری بعدها این جریان «خودراخالی‌کردن» فعل اصلی داستان اساطیری‌ای به‌نام اون بشر مظلوم گشت!
ای بشر اون‌موقع‌های مظلوم! روحت شاد و آسوده بخاب که ما بیداریم و بعد از هزاران سال دست از سرت برنمی‌داریم و برای تسکین دردهایت باز هم فهش اختراع می‌کنیم.

عزیزانم! در باب اختراع فهش داستانها بسرایید! اما به من بگویید آیا سوسک هم شد فهش؟!! و اگر بگوییم باشه قبوله، حالا نباید یه سوسک هم به اینا بگیم؟!
خوش به حال بدجنس‌نبوده‌های‌فهش‌وآزارندیده‌ونداده‌ونشنیده و خوش به حال کسانی که به‌خاطر حفظ بهتر تعادل روح و روان، مثل گربه‌ی در حال سبیل ازدست‌ندادن، راحت‌تر میتوانند فهش دهند!

حالا یه نفر بگه که این ولایت فقاهت، جند درجه‌ش شقاوت؟
پس تا می‌توانیم به این حکومت جنایتکار فهش دهیم مگر اینکه مقاله خراب بشه! و نتیجه می‌گیریم که فهشیدن هم برای خود هنری‌ست و ما هنرمندان را دوست داریم.

و تو ای دختر اخلاقی! تو نگو سوسک، بگو اوسک!



مسیح علی‌نژاد:« آیا رعایت اخلاق در سیاست و روزنامه نگاری را نمی‌شود در مواجهه با بدزبان ترین آدم ها هم به مثابه یک ارزش دانست....
آیا اصلا با اخلاق سازگار است که برای مدیر مسول کیهان از جنس خودش تیتر زد و گفت حسین شریعتمداری سوسک شد؟

... آنوقت بشود یک نامه خدمت ایشان فرستاد و گفت از شما جوان تر دلش با سوسک و گاو خواندن خنک نمی شود شگفتا که شما….
صحبت از پرخاشگری و خشم موجود در ادبیات سیاسی ماست که با سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیه انگار به جامعه رسیده و همه از هم در حال انتقام گرفتنیم…

شریعتمداری فقط یک نماد است و سیستمی که تحقیر می‌کنه و پلیسی که فحاشی می کنه و سرهنگ و ماموری که فحش می دهند و در نهایت مطبوعات و سیاستمدارانی که متهم می کنند و با همان ادبیات و همان واژه گان مسموم همه را مورد عتاب و خطاب قرار می دهند . یعنی باید پرخاشگری کرد و عصبی شد و از جنس خودشان رفتار کرد؟ خب پس چرا به جنس رفتار آنها اعتراض می کنیم؟...

مثلا نا صبری کنیم و درست عین خودشان یک لیست عریض و طویل تهیه کنیم از انواع فحش ها و اتهام های جورواجور ، مخاطب رسانه ای حالش به هم نمی خورد از این همه دعوا های صد من یه غازی که در آن هیچ منطقی جز حرص قدرت نیست؟ مثلا تصور کن از فردا سید محمد خاتمی درست عین احمدی نژاد همه را مافیا و فاسد و دزد می خواند و انگشت اتهامش چشم همه را کور می‌کرد...

به گمانم اینها نباید تحریکمان کند که بگوییم شما خودت سوسکی و از قضا چون نظارت استصوابی وجود دارد مثلا نخبه ها حذف می شوند و جایش مجلس فعلی پر از گاو شده است. به نظرم در این صورت است که ما فرقی با جماعت کیهان نخواهیم داشت و بهتر است هر کسی از خود شروع کند در فرو خردن خشم . با این که سخت است ...»


در باریکه‌ای از این مطلب مرتبط با فهش میخانیم:
نوشابه امیری (نقل دقیقن به معنی!): هر کس که با خشم بگوید حکومت ولایت فقیه یعنی حکومت انحصار طلبان، ‏خونخواران، اوباشان، مزدوران، لمپن‌ها، سرکوبگران و فاسدان، خشم او مقدس و فهمیدنی‌ست! اما ...

مرتبط با خانم مسیح علی‌نژاد