۱۳۹۹ آذر ۶, پنجشنبه

خدمات رضا شاه

کاری از: ؟

 صد سال گذشت تا به امروز رسیدیم ...

حدود صدسال پیش بود که رضا خان میرپنج از سپاه ارتپاد همدان و لشگر پیاده نظام قزوین وارد تهران شد.
سوم اسفند ۱۲۹۹ بود ایران دوسال قحطی و فقر و گرسنگی را پشت سرگذاشته بود نیمی از مردم
کشور تلف شده بودند از بیست میلیون نفوس ایران نه ملیون و نیم نفراز وبا و طاعون و حصبه و خناق
مرده بودند و کسی نبود جنازه جمع کند.
وقتی رضا خان با سپاه خود از دروازه قزوین وارد تهران شد هوا سرد بود دست و پای سربازان قشون یخ زده بود.
رضا خان با صحنه عجیبی روبرو شد.
چرا مردم دست در خشتک خود دارند می خارانند .... مباشری داشت در لشگر بنام نایب حسین.از او جریان را جویا شد.چرا این مردم کنار جوی آب دست در خشتک دارند
نایب حسین گفت: سردار سپه سوزاک و سفلیس در این شهر بغایت رسیده است. این مردم بیمارند جمعی ابتلا به سوزاک و سفلیس دارند، جمعی گرفتار تراخم و سالک و شپش هستند بقیه هم از صدقه سر‌ انگلیسی ها سوخته تریاک را گرانتر از تریاک میخرند و نئشه کنار جوی آب هستند.
رضا خان از دروازه قزوین به باغ شاه رفت که خارج از تهران بود و سپاه را آنجا برد.
این قصر متروکه مظفرالدین شاه بود که بعدا پادگان باغ شاه شد. این باغ متروکه نگهبانی داشت بنام میرزا حبیب خان که تریاکی بود.رو کرد به رضا خان گفت: چرا به باغ شاه آمدی، به کاخ گلستان میرفتی؟
رضا خان گفت: قصدم کشور گشایی نیست برای سروسامان دادن به این خراب شده آمده ام.
اما نمیدانم چه کنم؟
کدام را درست کنم؟
یاغی ها را دستگیر کنم؟
۷ کرور ( ۳/۵ ملیون تومان )پول بدهی محمد علیشاه و احمد شاه را که از بانک استقراضی روس و انگلیس گرفته اند را پرداخت کنم؟
یا این مردم را شفا دهم؟
میرزا حبیب خان گفت: به وضعیت خودت سروسامان بده.
اگر به این رعیت سروسامان دهی پای برهنه خواهی رفت ..
بیست سال گذشت.
رضا شاه یاغی ها را سرکوب کرد.
بدهی بانک ها را پرداخت کرد.
شهر ها را امن کرد.
شفا خانه درست کرد.
بیمارستانهای نجمیه، امیر اعلم، طرفه، سینا، فارابی، لقمان، ادهم و ۵۰۰ تختخوابی یادگار آن دوران است.
پرفسور یحیی عدل از فرانسه به ایران آمد. در دانشگاه طب شاگرد تعلیم داد. پزشک تربیت کرد.
رضا شاه جاده ساخت.
راه آهن ایجاد کرد.
بندرگاه ساخت و اداره شیلات و اداره چای را تاسیس نمود.
شهربانی و کلانتری و آگاهی و پزشکی قانونی احداث کرد. پادگان ها را به خارج شهرها منتقل نمود.
تونل زد، پل ساخت. بزرگ ترین بیمارستان و دانشگاه خاورمیانه را ساخت انستیتو پاستور را افتتاح کرد .
برای کچلی دستگاه برق ازفرانسه وارد کرد
دادگستری و وزارت دارایی درست کرد. بانک شاهنشاهی، بانک ملی و بانک کشاورزی را تاسیس کرد. آموزش و پرورش را بنا نهاد. حدود جغرافیایی و مرزهای ایران را مشخص کرد و سامان بخشید. یاغی های وطن فروش شمال کشور را که اکنون با تحریف تاریخ بعنوان آزادی خواه از آنها یاد میکنند، سر جایشان نشاند و مناطق شمال که توسط میرزا کوچک خان و دار و دسته او به روس ها فروخته شده بود را پس گرفت. پول رایج مملکت را دوباره معنا بخشید و به معاملات تهاتر و پایاپای پایان بخشید. افراد مسن را از کشیدن سوخته تریاک نجات داد و کوپن تریاک را در داروخانه ها، تعریف نمود و اداره تنباکو را تاسیس نمود. با معتادان کم سن و میانسال به شدت برخورد میکرد. پوشیدن زیر پیراهن و شلوار راحتی توسط مردان در مقابل چشم عموم را ممنوع کرد و برایش مجازات تعیین نمود. بیماری های واگیردار را ریشه کن نمود. احتکار را برانداخت و محتکران و کم فروشان را سخت مجازات نمود و قحطی را پایان بخشید. به کشاورزی سر و سامان داد و به لای روبی و احیاء مجدد قنات کشور پرداخت و در سایه تاسیس بانک کشاورزی، اداره غله را تاسیس نمود و مملکت را از قحطی نجات داد. به واژه حرمسرا پایان داد و بعد از کوروش کبیر، اولین پادشاهی بود که حرمسرا نداشت. در تمام پروژهای ملی چون احداث راه آهن ملی و ساخت راه ها و پل ها و پادگان ها، شخصا حضور داشت و مرتبط سرکشی می کرد. جلوی سوء استفاده برخی مداحان از مداحی و تجاوز به عنف توسط آنها را گرفت و تکیه دولت را با نظارت کامل، بنا نهاد. صنعت چاپ را راه اندازی نمود و دانشگاه تهران را به پیشنهاد روانشاد پروفسور حسابی، تاسیس نمود. شهرداری ها را نظم بخشید و اصول خیابان کشی را در ایران اجراء نمودتاکسیرانی را احداث نمود و حمل و نقل عمومی را بنا نهاد.آنهم بدون نفت یا فروش منابع!
حدود بیست سال گذشت متفقین خاک ایران را اشغال کردند تا رضا شاه کبیر بنیان گذار ایران نوین کشور را با مشتی
خاک وطن، را ترک کند و جالب اینکه این همه خدمات اساسی و بنیادی را در مدت کمتر از بیست سال و بدون داشتن درآمد کشور از فروش نفت و منابع زیرزمینی و منابع طبیعی، در نبود امکانات و تجهیزات و ادوات مهندسی امروز دنیا ، با مردمی گرسنه و قحطی زده و بیمار و بی سواد انجام داد و جالب تر آنکه امروز عده ای بی انصاف و بی سواد او را پا منقلی می نامند!!!
وقتی میخواست در بندر عباس سوار کشتی ماهاراجه تنتورخان شود پیر مردی او را صدا زد،رضا شاه ایستاد!
سپس ازش پرسید: خواستم ببینم بعد این همه خدمت بکشورت با پای برهنه میروی یا با کفش؟
اشک رضا شاه را مردم برای اولین بار دیدند.
آن پیر مرد میرزا حبیب خان نگهبان باغ شاه بود.
😔😔😔😔😔😔😔


IMG_0799.pngدر سال های حدود ۱۳۰۰ خورشید معادل ۱۹۲۰ میلادی رضا شاه بزرگ از مشورت و معاونت چه کسانی بر خوردار بود که به این موارد شگفت انگیز و اساسی برای ساختن ایران مدرن فکر کرد و آن ها را طی ۱۶ سال به اجرا در آورد؟:

دانشگاه تهران
تغییر لباس و ظاهر مردان و زنان
آزاد کردن زنان از اسارت مذهبیون و جامعه ی مردسالار
دادگستری
ارتش
نظم بخشی به گمرکات و دخانیات
نیروی هوایی
نیروی دریایی
تاسیس کارخانه هواپیماسازی شهباز و ساخت اولین هواپیما و پرواز دادن آن
بیمه
بانک سپه و ملی و رهنی
ثبت اسناد و احوال و شناسنامه و سند زمین
راه آهن سراسری
تدوین قانون مدنی
تاسیس فرهنگستان
پرداختن جدی به باستان شناسی
مبارزه با خانخانی و ملوک الطوایفی
راه سازی گسترده در سراسر ایران
ساختن استادیوم امجدیه
تاسیس کارخانه های قند و شکر و سیمان و فولاد و ریسندگی و بافندگی و پارچه بافی
تاسیس کتابخانه ملی
تاسیس شهرداری مدرن
تاسیس خزانه جواهرات و ایجاد پشتوانه برای پول
تاسیس رادیو و خبرگزاری
اعزام دانشجو به خارج

......

 
 
من از شما خواهش می کنم، بجای ارسال جوک و شایعات
این متن را نشر دهید. ما به رضاشاه کبیر بدهکاریم ...
با سپاس نادر گرامیان

شاهزاده رضا پهلوی بدون تردید، نامورترین چهره اپوزیسیون در درون.مرز و برون.مرز است. خوب از این وزنه باید استفاده کرد!
جانمایه بیانیه #پیمان_نوین ایشان، بیانیه خیلی از ماها بود...
بدون برپایی انجمنی از ایرانیانی که جانمایه این پیمان و بیانیه را قبول دارند و رهیده از ستیز فرصت‌سوز پادشاهی یا جمهوری، خداباوری یا ‏کافری، تمرکززادیی یا خودگرانی قومی و بلکه باورمند به حاکمیت و رای آزاد ایرانیان، حفظ تمامیت ارضی، سکولاردموکراسی، اقتصاد بازار بنیاد و پاسداشت مالکیت خصوصی و دوستی و پیمان با جهانیان هستند، از نظام ولایی گذر نخواهیم کرد و تاریخ ما را نخواهد بخشید! اگر این کار پیگیری نشود و با پشتیبانی شاهزاده مواجه نشود، تردیدی بزرگ و اتفاقی ناگوار در بازار سیاسی ایران رخ خاهد* داد! 

 No photo description available.

۱۳۹۹ آبان ۲۶, دوشنبه

مقایسه‌ی رضاشاه با آتاتورک نابجاست زیرا…

:فاصل غیبی

 برای شناخت بهتر شخصیت‌های تاریخی مقایسۀ آنان با شخصیت‌های همدوره ای که با اوضاع مشابهی روبرو بوده‌اند مفید است. از همان زمان که رضاشاه در تنها سفر خود به خارج از کشور به ترکیه رفت مقایسۀ این دو در لابلای کتاب‌های تاریخ معاصر آغاز گشت. جالب اینکه در این مقایسه آتاتورک برنده است و برای اغلب ایرانیان، بعنوان رهبری مدرن شناخته شده است. در اینکه اقدامات او راه کشور تازه تأسیس ترکیه را به دنیای مدرن گشود شکی نیست. اما بهائی که ساکنان این بخش از امپراتوری عثمانی برای تشکیل کشور ترکیه پرداختند، برای هر انسان دوستی تکان دهنده است و این ظنّ را تقویت می‌کند که کسانی با جعل مدارک تاریخی در برتر نشاندن او در سنجش با رضاشاه به عمد رفتار کرده اند.

مختصر آنکه مصطفی‌کمال‌پاشا بعنوان افسر وابسته به «جنبش ترکان جوان» در جنگ گالیپولی 1915م. به شهرت رسید. وی بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی اول به فرماندهی لشگری رسید که نه تنها نیروهای یونانی و فرانسوی را از غرب ترکیه بیرون راند، بلکه تمامی مسیحیان را نیز یا کشتار کرد و یا فراری داد. نگاهی به آمار گویای دامنۀ فاجعه‌ای است که به نام «جنگ استقلال ترکیه» وارد تاریخ شد: در پایان جنگ جهانی اول 20 % از جمعیت ده میلیون نفری در غرب ترکیه امروزی، مسیحی (یونانی، آرامی، آشوری، ارمنی.. ) بودند، اما دیری نپایید که کشتار و مهاجرت آنان در پیامد «جنگ» یاد شده، باعث شد شمارشان به 0.1% سقوط کند! مثلاً در بخش شرقی اسلامبول پیش از «پاکسازی» «غیرترک‌ها» به فرمان آتاتورک، 70هزار مسیحی در کنار 135هزار ترک زندگی می‌کردند.
فاجعۀ نسل‌کشی مسیحیان در «ازمیر» از این هم وحشتناک‌تر بود. در سال پایانی «جنگ آزادیبخش»(1923م.) بخش بزرگی از مسیحیان فراری از سراسر ترکیه به این شهر که تا آن زمان نام یونانی Smyrna داشت پناه آوردند و جمعیت شهر را که تا آنزمان از یک میلیون ترک و 800هزار یونانی‌تبار تشکیل می شد، به چند برابر افزایش دادند. مسیحیان رانده شده امیدوار بودند بتوانند از راه دریایی جان بدر برند، اما سپاهیان ترک به فرماندهی آتاتورک از نزدیک شدن کشتی‌های خارجی به بندر جلوگیری کرده، بخش یونانی‌نشین شهر را به آتش کشیدند و پس از آنکه بیش از 50هزار نفر در آتش کشته شدند و دهها هزار نفر در ماههای آینده از گرسنگی از پادرآمدند، بازماندگان اجازه یافتند با کشتی‌های خارجی ترک میهن کنند. بنا به آمار رسمی، در «پاکسازی» ترکیه در مجموع بیش از 350هزار مسیحی کشته و یک میلیون و 250هزار نفر مجبور به ترک وطن شدند.
آتاتورک نه در جنگ با کشورهای دیگر بلکه با پیروزی در «جنگ داخلی»، به شخص اول ترکیه بدل شد. پرسیدنی است که انگیزه و هدف «پدر ترک‌ها» برای دست زدن به چنین جنایت‌هایی چه بود؟ پاسخ این پرسش را باید در «دکترین سیاسی» او جستجو کرد. دکترین آتاتورک همان شعار «ترکان جوان» بود: «یک ملت، یک دین، یک زبان!» اگر آتاتورک می‌خواست کشوری مدرن بنیان بگذارد، می بایست با تحکیم دمکراسی و حقوق شهروندی، همزیستی گروه های اجتماعی گوناگون را فراهم می کرد. اما تشکیل کشوری که در آن فقط قوم ترک، زبان ترکی و مذهب سنی حق حیات داشته باشد، در سرزمینی که در آغاز قرن بیستم فقط 40درصد ساکنانش را ترک‌ها تشکیل می دادند، بیشک بدون سرکوب و کشتار میلیونی میسر نبود.
نخستین گام بزرگ در این راه را نیز «ترکان جوان» بسال 1915م. با کشتار یک و نیم میلیون ارمنی در شرق آناتولی برداشتند. پس از ارامنه و یونانیان، نوبت به کردها رسید، که حدود یک چهارم جمعیت را تشکیل می دادند و اینک پس از نابودی ارامنه، تنها ساکنان شرق آناتولی بودند. بدین سبب نیز از میان بردن کردها به سادگی ممکن نبود و دولت آتاتورک کوشید که از یکسو بخشی از آنان را سرکوب کند و بخش دیگر را به عنوان «ترک‌های کوهی» در جامعۀ ترک ادغام نماید. این کوشش در سه مرحله به کشتار وسیع کردها انجامید.
نخست بسال 1925م. که خودداری «کنگرۀ بزرگ ملی ترکیه» از شناختن حقوقی برای کردها، منجر به شورش مناطق شرق آناتولی گردید. این شورش در طول فقط چند هفته بدست لشگر اعزامی 50هزار نفری سرکوب شد و نزدیک به یک میلیون تن بدستور مستقیم آتاتورک در سرمای زمستان مجبور به مهاجرت به آناتولی غربی شدند، که صدها هزار از آنان به سبب سرما و گرسنگی از پا درآمدند.
ادامۀ سیاست سرکوب بدین انجامید که پس از پنچ سال نواحی اطراف آرارات اعلام استقلال کردند. این بار نیز نیروی نظامی 66هزار نفری با پشتیبانی صد هواپیمای بمب افکن به روستاها و مواضع کردها حمله‌ور شده، بیش از 500 روستا را با خاک یکسان نمودند و دستکم ده هزار نفر را اعدام کردند.
سومین باری که آتاتورک کردها را سرکوب کرد از دو بار نخست نیز شگفت انگیزتر بود. زیرا این بار هدف کردها در ناحیۀ Dersim بودند، که نه تنها به شورشی دست نزده، بلکه از ابتدا از آتاتورک بخاطر سیاست «جدایی دین از دولت» پشتیبانی می کردند! علت کشتار حدود 50هزار از کردهای منطقه، وابستگی آنان به مذهب علوی بود! بنا به سندی که جدیداً به امضای شخص آتاتورک کشف شده است به منظور کشتار کردهای درسیم، دولت ترکیه در همان سال 20تن گاز سمی از آلمان هیتلری خریداری کرده بود.
از این دید، هدف آتاتورک تنها غلبه و سعادت قوم ترک بود و رفرم‌های او نیز نه به انگیزۀ انسان‌دوستی و پیشرفت‌طلبی، بلکه به هدف یافتن نقشی ممتاز برای قومیت ترک در دنیا بود. بدین سبب نیز اقداماتش با تکیه بر اقتدار شخص او، پشتیبانی کامل تنها حزب مجاز و بالاخره ارتش گوش بفرمان عملی می‌شد.
بیشک «کمالیسم» در دهه‌های نخست، در ترکیه به پیشرفت‌هایی نیز کمک نمود، اما همینکه رشد اقتصادی، کشور را به دمکراسی نیازمند ساخت، بحرانی عمیق جامعۀ ترکیه را فراگرفت که همانند ایران ناگزیر به پیروزی اسلام‌‌پناهان انجامید، زیرا آنان همچنان پایگاه خود را در میان عقب‌مانده‌ترین اقشار جامعه حفظ کرده بودند.
با این وصف، مقایسۀ رضاشاه با آتاتورک، نابجاست. خوشبختانه در دهه های گذشته شناخت از رضاشاه نزد ایرانیان بهبود یافته و اینجا نیازی به تکرار خدمات او به بنای ایران نوین نیست. اما بدانچه تا بحال توجه نشده است، دکترین یا «فلسفۀ سیاسی» حکومت اوست. اغلب دوران رضاشاه چنان جلوه داده می شود که گویی فردی در دو دهه یک تنه ایران را از اعماق عقب ماندگی به دنیای نوین پرتاب کرد:
«همه چیز با او شروع شد، نام، معنای خانواده، راه، جاده، صنعت، غرور، به حساب آمدن انسانها در برابر صاحبان عنوان‌ها، دادگستری، آموزش و پرورش، موسیقی، هنر، پوشاک، بهداشت، عمر افزونتر، دانشگاه، موزه، کتابخانه، کودکستان، دبستان، دبیرستان، حکومت مرکزی، آزادی زن، راه، راه آهن...» (سیاوش بشیری) رضاشاه شایستۀ همۀ ستایش‌هایی است که نثارش می شود. اما برنشاندن او بر جایگاه «منجی مذهبی» راه را برای آموختن از او می بندد.
چنین اشتباه بزرگی در دوران محمدرضا شاه صورت گرفت و بجای بررسی عملکرد «پدر ایران نوین» از یکسو او را بر اوج نشاندند و از سوی دیگر از پخش نوشتارها در بررسی اقداماتش جلوگیری کردند. چنانکه کمتر کسی از کتاب «سفرنامۀ خوزستان و مازندران»، که شایسته بود بعنوان کتاب درسی در دسترس همگان قرار گیرد، خبر داشت. او در این کتاب صمیمانه دربارۀ انگیزه های سیاسی و احساسات شخصی خود سخن می‌گوید: مردی که شب‌ها بیش از چهار ساعت نمی‌خوابد، تا بخواند و درس کشورداری را از تاریخ فراگیرد؛ ایران‌دوستی که «نگاهش بر چیزی نمی افتد، مگر اندیشه‌ای برای بهتر کردن (آن) در ذهن خستگی ناپذیرش پدید آورد.» (دایوش همایون)
در مورد جهان بینی رضاشاه که بیانگر فلسفۀ سیاسی حکومتش نیز هست، باید گفت، که بیشک از هرگونه یکسویه نگری نژادی، قومی، مذهبی و یا جنسی عاری است. ایران‌دوستی او که در هر جمله‌اش موج می زند، حدّ و مرزی نمی‌شناسد. تنها بعنوان نمونه، او هنگام بازدید از نمایشگاهی در تبریز، گفت:
«آذربایجان افراد شایسته و با استعداد زیاد دارد .. مردم سایر شهرها باید به آذربایجانی ها تأسی کنند.»(1)
و در سفرنامه مازندران می نویسد:
«در “کياکلا“، چيزی که دقت مرا کاملا جلب کرد، اين بود که از تمام خانه های ده، تنها کوچه‌ای که جارو و تميز شده بود، فقط دو سه خانه‌ای بود که ارامنه در آنجا سکنی داشتند، و از اطفال ده نيز که در کوچه ها مشغول بازی بودند، فقط دخترهای کوچک اين سه چهار خانواده ارامنه را ديدم که موهای خود را شانه زده اند. بقيه بچه ها تمام، شبيه به اشخاصی بودند که در اعصار ماقبل تاريخ زندگی می کرده اند.» (2)
این نگاه مردی است که دشمنان ایران او را «قلدر» و «بیسواد» نامیدند، اما با توجه به آگاهی‌های شگفت‌انگیز تاریخی و آرزوهای بلندی که برای میهنش داشت، باید یکی از مصلحان و روشنفکران تاریخ ایران به شمار آید. شاید او به اندازۀ دیگر فرهیختگان کتاب نخوانده بود، اما هدفش از خواندن نه اظهار فضل، بلکه یافتن راه حل برای مشکلات کشور بود و رمز موفقیش داشتن آگاهی تاریخی بود، به حدی که دربارۀ رویدادها و شخصیت های تاریخی ایران از دید منافع ملی اظهار نظر می‌کرد!
ناسپاسی دیگر در حق رضاشاه آن است که ادعا کرده‎اند، اقدامات ترقی‌جویانه‌اش را از آتاتورک تقلید می‌کرد. گرچه پیروی از رفتار نیک دیگران، نیک است، اما روشن است که مهمترین دستاورد حکومت رضاشاه یعنی جدایی دین از دولت بوسیلۀ عقب راندن نفوذ ملایان، اصولاً راه را برای عروج او باز کرد. در موارد دیگری نیز، آتاتورک از ابتکارات رضاشاهی پیروی نمود:
«(روزی که) رضا شاه بزرگ (در سفر به ترکیه 1313ش.) به پارلمان تشریف‌ فرما شدند..سخنگوی پارلمان .. پشت تریبون قرار گرفت و گفت: قانونی در این روز تصویب خواهد شد که همانند مردم ایران که از سال ۱۳۰۴ می‌بایستی نام و نام فامیل برای خود برگزینند، مردم ترکیه نیز می‌بایستی دارای نام فامیل شوند...»(3)
فلسفۀ سیاسی که رضاشاه برای ایران بنیان گذاشت نیز، از یک سو بر فرهنگ ایرانشهری استوار بود که انسان را ورای هرگونه وابستگی، از یک گوهر می‌داند و همزیستی و صلح را برترین ارزش می‌شمرد. از سوی دیگر، او با دیدی کاملاً مدرن، دولتمردان را تنها در میزان خدمت آنان به جامعه ارج می نهاد.
بدین معنی نه تنها شایسته است، بلکه تمرین خوبی نیز هست که بکوشیم بجای ستایش‌های بیهوده از رضاشاه، از او آنچه را که امروز نیاز داریم، بیاموزیم. زیرا روشن است که رفتار او نیز چون رفتار هر شخصیت تاریخی دیگری نمی‌توانست از نارسایی‌هایی بری باشد.
بعنوان نمونه، کوشش موفق او برای عقب راندن نفوذ ملایان، نه بخاطر حذف «رقیب»، بلکه از آرزویی دیرین برای غلبه بر عقب ماندگی جامعه برمی‌خاست. بدین معنی، خواستۀ جدایی دین و دولت نوآوری او در تاریخ معاصر است و اگر راه او در این زمینه ادامه می یافت، نه تنها فاجعۀ ملی کنونی رخ نمی داد، بلکه چه بسا که ایران تا بحال به پای کشورهای پیشرفته رسیده بود.
در این میان، از نظرها دور مانده، که مخالفت او با ملایان در درجۀ نخست نه بدانکه قشری انگلی و خرافات‌پرور هستند، بلکه از آنرو که وجودشان در جامعه به سبب نفوذشان بر عوام، دولتمردان را وامی دارد برای حفظ خود از خدمت به خلق وابمانند!:
«آنهائی که مذهب و سياست را مخلوط به هم نمايند، هم انتظامات دنيا را مختل کرده اند، و هم انتظارات آخرت را تخريب نموده اند.» «فلان رئيس که در مرکز سياست مملکت قرار می‌گرفت، صراحت لهجه را در خود عمداً خفه می کرد، و برخلاف معتقدات خود، متظاهر به آخرت پرستی می شد. و عوام فريبی را ترويج می کرد.. فلان وزير که رسماً و وجداناً مأمور انتظام ادارات و اصلاح دنيای ايران بود... با ريش و عبا در قلوب عوام تهيه منزل می کرد» (4).
بدین معنی، او وجود قشر ملایان را همانا باعث ترویج ریا و دورویی دولتمردان می‌دانست و کوشش وی در راه حذف قشر ملایان از جامعۀ ایران، حتی از اغلب رهبران خودخواندۀ اپوزیسیون پس از چهار دهه حکومت اسلامی پیشروتر بود و این اقدام را گامی بزرگ در راه شکوفایی اخلاقی و فکری جامعه تشخیص داده بود:
“نمی‌دانم چه وقت این ملت عمیقاً عوض خواهد شد! کی می‌شود که افراد در مقابل تهدیدات، در برابر اتهامات، با یک ‌میزان منطقی ایستاده و سقیم را از صحیح تجزیه کنند!”(5)
نکته مهم دیگری که نادیده گرفته می‌شود، پشتیبانی گروه‌های گوناگون ایرانیان در سطوح مختلف بود، که (به استثنای قشر ملایان و اسلام پناهان) اقدامات رضاشاه را تحقق آرزوهای دیرین خود می یافتند. از زنان بهائی که هفت دهه آرزوی «کشف حجاب» داشتند، تا یهودیان و زرتشتیان که هنوز دوران باشکوه پیشین ایران را در حافظۀ فرهنگی خود پاس می داشتند و بالاخره میلیون‌ها ایرانی که تا بحال به وابستگی به فلان ارباب و یا خان شناخته می شدند، همه نه تنها از اقدامات رضاشاه پشتیبانی می‌کردند، بلکه همکاری صمیمانۀ آنان «معجزه» برپایی ایران نوین را ممکن ساخت.
پشتیبانی گستردۀ ایرانیان باعث شد که اقدامات بنیانی رضاشاه چنان پرشتاب و بدون درگیری صورت گیرد که دیری نپایید که امری طبیعی تلقی شدند. این به دشمنان ایران فرصت داد تا با ترفندهای تبلیغی زیرکانه‌ای ابتکارات دولت رضاشاه را در سایه بگذارند. فقط برای آنکه نمونه ای بدست داده باشیم، توجه کنیم که هنوز هم پس از چهار دهه حجاب اجباری، که شخصیت زن ایرانی را بطور روزمره لگدمال می‌کند، اسلام‌پناهان از «اعمال زور برای کشف حجاب» شکایت می‌کنند!
ترفند جدید این که در فضای مجازی تبلیغ می کنند، آتاتورک برخلاف رضاشاه توانست زنان ترک را با درایت به «کشف حجاب» داوطلبانه وادار کند. بدین صورت که بخشنامه‌ای با این مضمون صادر کرد که: «زنان همه جا در انتخاب پوشش خود آزادند، مگر فواحش که باید پوشش اسلامی داشته باشند و گرنه مجازات خواهند شد.»! با چنین تدبیری دیری نپایید که «در ترکیه هیچ زنی باحجاب روبنده دیده نشد و متعصب‌ترین مردان نیز نه اعتراضی کردند و نه مانع خروج همسر و دختران خود از خانه شدند.»!
اما واقعیت اینستکه در ترکیه هیچگاه چنین بخشنامه‌ای صادر نشد، بلکه این یکی از تدابیر دولت ایران بود، زیرا:
«از آنجا که حکومت تلاش داشت بی‌حجابی نه تنها بی‌عفتی معنا نشود، بلکه با فرهیختگی و نجابت مترادف باشد، وزارت داخله به تاریخ 8بهمن 1314ش. بخشنامه ای به امضای سرپاس مختاری ـ کفیل اداره کل شهربانی ـ خطاب به کلیه حکام ولایات و ایالات صادر کرد (6) که در آن آمده بود: «در ضمن دستورات و تعلیمات صادره راجع به رفع حجاب، زنان معروفه حق ندارند خود را در داخل در مجامع نسوان و خانواده‌های نجیب نموده و اگر فواحش به کشف حجاب اقدام نمایند باید قویاً جلوگیری شود که صدمه به این مقصود نزند»(7)
(1) علی اصغر حقدار، رضاشاه پهلوی در ترکیه، 1398، ص17
(2)رضاشاه، سفرنامۀ خوزستان و مازندران، ص 284
(3)< (1) ص19
(4) < (2) ص294ـ 295
(5) < (2) ص 10
(6) تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، سند شماره 89 ، ص 221
(7) مجموعه مقالات همایش اسناد و تاریخ معاصر ایران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381، ص 98

۱۳۹۹ آبان ۲۰, سه‌شنبه

نقش رضا شاه

کاری از: ؟

"رضاشاه " #رضاشاه
نقش مهم رضاشاه در استقلال وحفظ تمامیت ارضی ایران، کنار گذاشتن نهاد مذهب از امور دولتی و قضا، سرکوبی اشرار، راهزنان، تجزیه طلبان و برچیدن اخوند و اخوندبازی و همچنین پایه گذاری ایران نوین انکار ناپذیر است،
و اما، این به این معنا نیست که حکومت وسیاستهای او را بدون نقص و ایده ال بدانیم، پس کافیست در قضاوتهایمان کمی صداقت داشته باشیم،
بیاییم ،ابتدا با رجوع به منابع تاریخی مستند و مکتوب، وضعیت ایران قبل از او را منصفانه مرور کرده و سپس اورا قضاوت کنیم،
مرکز ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ ، ﺍﻣﯿﺮ ﻣﻮﯾﺪ ﺳﻮﺍﺩ ﮐﻮﻫﯽ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ...
در گیلان، میرزا کوچک خان جنگلی با کمک روسیه، جمهوری شوروی گیلان تاسیس کرده و خود را رئیس جمهور دانسته و تمبر انقلابی چاپ میکرد...
شرق ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺨﺸﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﻝ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ در دست ﺩﻭ ﻃﺎیفه ﺗﺮﮐﻤﻦ ﺑﻮﺩ...
ﺷﻤﺎﻝ ﻏﺮب ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻣﻌﺰﺯ ﺑﺠﻨﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻞ ﺷﺎﺩﻟﻮ ﺑﻮﺩ...
ﺷﻤﺎل اذربایجان ﻭ ﻧﻮﺍﺣﯽ ﻫﻢ ﻣﺮﺯ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﻣﺎﮐﻮﺋﯽ ﺑﻮﺩ...
ﻏﺮﺏ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﻭ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺁﻗﺎ ﺳﻤﯿﺘﻘﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ و دولت ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺳﺎخته و ادعای کشوری مستقل داشت و مخالفان را بشدت سرکوب و قتل عام میکرد...
ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ در ﺩﺳﺖ عشایر ﺍﯾﻞ بزرگ ﺷﺎﻫﺴﻮﻥ ﻭ ﻫﻤﺪﺍﻥ در ﺩﺳﺖ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﻮﺩ...
ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺑﻠﻮﭺ ﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﺩﺍﻥ شده ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪﺧﺎﻥ ﺳﺮﮐﺮﺩﻩ ﺑﻠﻮچها ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﺎﺭ ﺭﺳﺘﻢ ﺩﺳﺘﺎﻥ نیز ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ تجزیه شده ﺑﻪ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﺑﭙﯿﻮﻧﺪد...
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ استان ﻣﺴﺘﻘﻞِ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ، ﻣﯿﺒﺎﯾﺴﺖ ﻭﯾﺰﺍ میگرفتند ﻭحاکم ﺁﻧﺠﺎ شیخ خزعل تحت حمایت اعراب و انگلستان سالها ﺑﻮﺩ که ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ نمی پرداخت و خیال جداسازی خوزستان را از ایران داشت ...
ﺗﺮﮐﻤﻦﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ...
ﻣﺮﮐﺰ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﻮلانگاه ﯾﺎﻏﯿﺎﻥ ﻭ ﻟﺮﻫﺎﯼ ﺷﻮﺭﺷﯽ ﺑﻮﺩ ...
ﻧﺎﯾﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﮐﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﺎﺝ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ گونه ﺟﻨﺎﯾﺘﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺍ ﻣﯽﺩﺍﺷﺖ...
رضاخان جوزدانی و جعفرقلی خان چرمهینی در نجف آباد و لنجان (اصفهان) به راهزنی مشغول و مردم را غارت میکردند ...
ﺷﻤﺎﻝ ﮐﺸﻮﺭ در ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺱ ﻫﺎ ﻭ جنوب ﺩﺳﺖ ﺍﻧﮕﻠﯿس ها بود...
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭼﺎﭖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣـق ﺗـﻮحش ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻨﺪ...
ﺗﺮﺍﺧﻢ ﻭ ﺳﻮﺯﺍﮎ ﻭ ﻣﺎﻻﺭﯾﺎ نه ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ، بلکه ﺩﺭ ﺍﺑﻌﺎﺩِ ﯾﮏ "ﮐﺸﻮﺭ" ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ...
٪۹۵ ﻣﺮﺩﻡ ، ﺭﻭﺳﺘﺎﻧﺸﯿﻦ و ﯾﺎ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، و ﺁﻥ ۵٪ ﺷﻬﺮﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﺘﺎها ﻧﺪاشتند...
٪۹۸ مردم ﺳﻮﺍﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ و بیسواد بودند...
ﺭﺍﻩ ،ثبات ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺁﺭﺯﻭﯼ دیرینه وﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩ...
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻣﯿﺮﻓﺘﻨﺪ...
ﺍﺭﺗﺶ ﻭ ﺑﺎﻧﮏ ﻭ ﺷﯿﻼﺕ ﻭ ﺷﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻤﺮﮎ و معادن ﻭ ... در ﺩﺳﺖ بیگانگان ﺑﻮﺩ...
اوج فاجعه واز همه غم انگیزتر مجموعه‌ای از قحطی، مالاریا، آنفلوآنزا، و اعتیاد فراگیر به تریاک سبب نرخ غیرعادی مرگ و میر (۴۰٪ از جمعیت ایران) یعنی ده میلیون نفر شده بود !!!
بـلـه ، ﺍﯾﺮﺍﻥ دقیقاً ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻣﺴﺘﻌﻤﺮﻩ و بیماری رو بمرگ بود ﮐﻪ نفسهای واپسین را میکشید ،و ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺿﺮﺑﺖ ﺁﺧﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ بودند ، ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ چه زمانی ،از کجا و چگونه بر سرشان فرود میاید ...

دقیقاً در چنین وضعیت هولناکی رضاشاه این مرد میهن پرست، ایراندوست ،سختکوش، مقرراتی و مصمم با لباس سربازی برتن، چکمه سربازی به پا و باحمایت تمام قد میهن پرستان بویژه مشروطه خواهان پای به میدان نهاد .......... 

صحبتهایی از کسروی در مورد رضا شاه

کاری از: ؟


يكي از حوادث شهريور ماه ۱۳۲۰ كنارجويي اين شاه از تاج و تخت و واگذاردن آن به شاهنشاه كنوني بود كه روز بيست و پنجم آنماه رخ داد و اينك بنام ياد آوری از آن داستان امروز كه بيست و چهارم شهريور و مصادف با آخرين روز پادشاهي آن شهريار است اين عكس را در روزنامه خود مي‌آوريم.
چنانكه گاهي گفته‌ايم ما اگرچه از اين شاه درباره‌ُ بی پروايي به مشروطه و بی آبرو گردانيدن مجلس شورا گله‌مند مي‌باشيم و اين هم گله‌ٔ كوچكي نيستش با اينحال او را يك پادشاه غيرتمند و كاردان مي‌شناسيم كه بيست سال در راه اين كشور كوششها كرد و رنجها برد و سرانجام سود توده را در كناره‌گيري خود دانسته كناره گرفت.
اين بدگوييهايي كه از كساني مي‌شنويم بيشترش از آن است كه از تاريخ بيست ساله‌ی آن شاه و از اسرار سياسي ايران ناآگاهند و بسياري نيز نمك ناشناس و بدخواه مي‌باشند.
ما در زمان آن شاه به ستايش نپرداخته‌ايم چرا كه آن روز گمان چاپلوسي ميرفت. ولي امروز نبايد از حقايق پشتيباني ننماييم. رضاشاه به اين كشور نيكيها كرده و بايد ايرانيان از او قدردانی نمايند و يادش را با احترام كنند






۱۳۹۹ آبان ۱۸, یکشنبه

ایا محمدرضا شاه پهلوی یک خادم به میهن بود یا یک خائن

کاری از: ؟

ایا محمدرضا شاه پهلوی یک خادم به میهن بود یا یک خائن این پست با برسی اخرین مدارک طبقه بندی شده محرمانه امریکا که پس از چهل پنج سال تعدادی از انها ازاد شده و توسط پژوهشگر جناب دکتراندرو اسکات کوپر که پایان نامه دکترا ایشان در مورد رابطه ایران و امریکا بوده در دانشگاه کلمبیا کرسی تدریس تاریخ معاصر ایران نویسنده کتاب روزی سلاطین نفت و کتاب اخرین روزهای بهشت وکتاب پهلوی و اخرین روزهای پادشاهی شرق از جمله نگارشهای ایشان بوده و منبع این پست هم همین کتبها هست دکتر اسکات کوپر در میان کسانی که اهل مطالعه هستن چهره ای اشنا هست
اغاز این پرونده از شروع سال هفتاد میلادی اغاز میشه یعنی اغاز شروع قدرت ایران و خروج از دوران ضعف و هدایت شاه ایران از فشارهای هدایت کننده قدرت های غربی و این با سیاست های شاه فقید در مورد قیمت نفت و اعمال قدرت شاه در اوپیک و تمکین اعضای اوپیک در مقابل شاه ایران در ژانویه 1971ریچاردنیکسون در نامه ای از شاه درخواست کمک میکند اما شاه با اینکه دوست بودن این را نمیپذیرد و میگوید نمیتوانم پیشرفت اقتصادی و صنعتی کشورم را با اسایش مردم غرب معامله کنم کشور من در راه پیشرفت هست و ده سال دیگر ایران شانه به شانه ده کشور برتر جهان خواهد بود نیکسون در جواب میگوید کشورهای عربی حاضر هستن اما بخاطر ترس از شما میگویند حرف اخر را شاه ایران میزند، وزیر خزانه داری امریکا ویلیام سایمون در ملاقاتی با نیکسون یک ماه مانده تا جریان واترگیت به نیکسون میگوید تمام بدبختی ما زیر سر شاه هست(منظور از بدبختی همان بحران پمپ بنزینهای امریکا و کشورهای غربی اروپا بود که بخاطر قیمت بالا رفته نفت از سه دلار به دوازده دلار بوده که شاه ایران انرا رهبری میکرد) او یعنی سایمون میگوید نهم جولای 1974 او شاه را مقصر اصلی مشکلات اقتصادی جهان غرب میداند او نفت را یک سلاح سیاسی کرده و مارا در فشار گذاشته واین تا به امروز سابقه نداشته و این پتانسیل را او اجرا کرده و به روشنی میگوید اگر این ادامه پیدا کند اقتصاد کشورهای غربی ویران خواهد شد نیکسون میگوید شاه بسیار قدرتمند هست و شما حریف او نمیشوید من خود باید وارد عمل بشوم اما جریان واترگیت نیکسون را یک ماه بعد از این جریان مجبور به استعفا میکند و جراردفورد در کاخ سفید جای اورا میگیرد اما این اتفاق هنوز ادامه دارد در پمپ بنزینهای امریکا بنزین و گاز پیدا نمیشود مردم بریتانیا در خانه های خود از سرما در عذاب هستن(به مصاحبه بی بی سی در یوتوب با شاه فقید توجه شود) شاه فقید کوتاه نمی اید ودیگر کشورهای اوپیک مانند شاه عربستان به روشنی اعلام میکنند ما بدون اجازه شاه کاری نمیکنیم انها به روشنی از قدرت ایران در بیم و وحشت هستن ریس جمهور جدید امریکا جناب فورد مهمانی بسیار پرتجمل به افتخار دیدار شاه از امریکا ترتیب میدهد و دران مهمانی با حالتی ملتمسانه از شاه فقید درخواست کمک و کم کردن قیمت نفت میکند که در عرض یک سال از سه دلار به دوازده دلار رسیده اما شاه فقید براشفته میشود و میگوید ایا شما محصولات ذوب اهن خود رابا بالاترین قیمت نمیفروشید یا گندم خود را ایا ما هرگز از شما به بدی یاد کردیم؟ حالا چگونه هست که ما تنها محصول خودمان را که شما سالها به کمترین قیمت از ما خریدین و حالا ما میخواهیم انرا به قیمت درست به شما بفروشیم این برای شما قابل تحمل نیست؟ شما ارزان کنید قیمتهای خودتان را ما هم ارزان میکنیم.... ادامه در صورت اجازه مدیران برای نشر این پست در قسمت بعدی.

۱۳۹۹ آبان ۱۳, سه‌شنبه

در مورد پادشاهان پهلوی و مشروطه

 کاری از: ؟
چنگیز امیری در مقاله ای که در کیهان منتشر شده است از جمله می گوید:
1- ژان ژاک روسو حکومت خوب را حکومتی می‌دانست که نهادهای خوب و خدمتگزار عموم را گسترش دهد و خیر همگانی ‌را جایگزین منافع گروهی یا طبقاتی کند. با این اوصاف شاهان پهلوی با گذراندن قوانینی که دست شریعت را از سر جامعه کوتاه می‌کرد و با ایجاد نهادهایی که خدمات آنها شامل حال همه مردم ایران می‌شد، نظیر مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و کارخانجات و… و پایان دادن به انحصار فرقه روحانیت بر آموزش و پرورش و بهداشت و همگانی کردن آنها با ایجاد ساختارهایی چون سپاه دانش، سپاه ترویج و آبادانی، سپاه بهداشت، خانه‌های اصناف، شوراهای شهر و روستا، گسترش بهداشت عمومی‌، پایه‌ریزی صنعت نوپای کشور و ایجاد کارخانه‌های مدرن و تحکیم زیرساخت‌های صنعتی و مهیا کردن امکانات برابر برای همگان تا بتوانند در صنعتی کردن کشور و بالا بردن رفاه عمومی ‌شریک باشند، ایجاد ورزشگاه‌های بزرگ و مدرن، بالا بردن درآمد سرانه ملی و از همه مهمتر در عصر پهلوی دوم، قانونی کردن حقوق زنان و آزادی پنجاه درصدی جامعه از یوغ بربریت اسلام شیعی و در ادامه آن انجمن‌های زنان و حق مشارکت در سرنوشت خویش، برپایی ارتشی قوی و سکولار که به جرات می‌توان گفت مهمترین بنیادی است که نه تنها حافظ کشور بود بلکه چون ساختارش از ابتدا بدون حضور موجودی به نام روحانیت شکل گرفته، سکولارترین و مدرن‌ترین نهادی بودکه شاهان پهلوی ایجاد کردند و در یک کلام به وجود آوردن دولت مدرن و گسترش تجدد، نماد اولین دولت ملی ایران بعد از هجوم اعراب است. با این اوصاف حکومت شاهان پهلوی، با وجود کاستی‌ها، حکومتی در مجموع خوب و قابل قبول بوده است. بدون پافشاری آنان بر قوانین عرفی (یعنی آن بخش از قانون اساسی که حق ملت را تعریف می‌کند در مقابل آن بخش که حق شرع و روحانیت را تعریف می‌کند) و زمینی کردن قوانین، ایجاد چنین نهادهای بنیادینی هرگز ممکن نمی‌بود. قاضی و یا وزیر شدن زنان و دخالت آنان در امور جاری کشور تقابل آشکار با نص صریح اسلام بود که زنان را کشتزار مردان می‌داند. اینگونه میدانداری زنان چیزی جز شمشیر کشیدن حکومت وقت به روی متولیان اسلام و تشیع نبود.
….
این نهادها چون در خدمت کل جامعه بوده و هر ایرانی می‌توانسته بدون تبعیض از خیرش بهره‌مند شود، جنبه ملی و همگانی داشته و خیر و خدمات این نهادها شامل حال تمام مردم ایران می‌شده است.
2- مهمترین اقدام شاهان پهلوی که هرگز جامعه به اصطلاح روشنفکری کشور آن را ندید یا با کوری ایدئولوژیک، خود را به ندیدن زد، پافشاری بر اصول عرفی قانون اساسی مشروطه بود. قانون اساسی مشروطه آمیزه‌ای از عرف و شرع بود که اصول شرعی آن ضدملی و فرقه‌ای، و اصول عرفی آن خدمتگزار همگان و به سود همه مردم کشور بود. در دعوای پیدا و پنهان شاهان پهلوی با تحجر شیعی، «روشنفکران» خودخوانده هیچگاه به یاری حکومت نیامدند تا قوانین عرفی را که چتر فراگیری بر سر همه مردم بود و خیرش نصیب همگان می‌شد با آموزش جامعه‌ای که هزار و چهارصد سال با زهر اسلام مسموم و معتاد شده بود به امری نهادینه شده تبدیل کنند و شرّ دخالت‌های تشیع را در زندگی عمومی که عامل اصلی بازدارندگی است یکبار برای همیشه از تصمیم‌گیری‌ها در سرنوشت کشو کم کرده و مذهب را به عرصه‌ی خصوصی برانند. آنان نه تنها این وظیفه را که وظیفه ذاتی روشنفکر است به عهده نگرفتند بلکه با ایدئولوژی‌زدگی به درجه‌ای از تنفر علیه پهلوی‌ها رسیده بودند که در همه برنگاه‌های تاریخی دعوای عرف و شرع، یا تجدد و ارتجاع، و یا به زبانی دیگر دعوای حکومت وقت و آخوندها، آنها به سود شرع و بر ضدعرف با نوشتن داستان و مقاله و ساختن فیلم و هر امکانی که همان حکومت برایشان مهیا کرده بود علیه دولت موضع‌گیری می‌کردند و هر اقدامی ‌که کشور را قدمی به جلو می‌برد در خدمت مطامع «امپریالیسم» و «سرمایه‌داری جهانی» قلمداد می‌کردند و سعی در تخطئه و بی‌اعتباری آن داشتند و در این راه تا آنجا پیش رفتند که آخوندها در مقام مظلوم نمایانده می‌شدند.
در حقیقت برخلاف روشنفکری غرب که شمشیر را از رو علیه کلیسا بست و حتی گاه با حکومت‌های مستبد ولی سکولار هم برای به حاشیه بردن کلیسا به عنوان عامل بازدارندگی جامعه متحد شد، روشنفکران ایرانی همواره از درگیر شدن با منبع جهل و خرافات و عقب‌ماندگی آخوندی طفره رفتند و حکومت را که سر آن داشت تا با زمینی کردن قوانین و پافشاری بر اصول عرفی، انسان ایرانی را بر سرنوشت خویشتن مسلط گرداند تنها گذاشتند. پافشاری بر اصول عرفی و زمینی کردن قوانین به خاطر فراگیر بودنش خصوصیتی ملی و ایرانی داشت و به همین دلیل شاهان پهلوی ملی‌ترین افراد سیاسی کشور بودند. در حقیقت شاهان پهلوی و مجموعه روشنفکران مشروطه با تعمد بخش شرعی قانون اساسی مشروطه را که که با تفرقه‌اندازی جامعه را به خودی و غیرخودی تبدیل می‌کرد مسکوت گذاشتند و همین بود که فریاد واشریعتای آخوندهایی نظیر مدرس و بعدها روح‌الله الخمینی بلند شد. نامه‌های خمینی به شاه بهترین گواه این موضوع است. در این نامه‌ها خمینی به درستی بارها شاهان پهلوی را به عدول از قانون اساسی متهم می‌کند. چون قوانینی که از مجلس می‌گذشت می‌بایست با شریعت شیعه جعفری اثنی عشری مطابقت می‌داشت و شاهان پهلوی به آن قسمت از قانون وقعی نمی‌گذاشتند.

3- همانطور که دکتر ماشاءالله آجودانی در کتاب «مشروطه ایرانی» گفته است ، دو آرزوی مشروطه‌خواهان از سه آرزوی آنان توسط رضاشاه بزرگ تحقق یافت : نخست، دولت ملی یکپارچه که هر ایرانی فارغ از گویش و دین خود از حقوق برابر برخورددار باشد؛ دوم، مدرن کردن ایران که با جدیت و پشتکار به پیش برده شد. آرزوی سوم یعنی گشایش سیاسی اما توسط شاهان پهلوی نادیده گرفته شد. 

۱۳۹۹ مهر ۲۸, دوشنبه

خمینی قبل از انقلاب کاملا قابل شناسایی بود

 کاری از: ؟
یکی از دروغ های بزرگ اکثر انقلابیون 57(به جز اون انقلابیونی که هنوز طرفدار آیت الله خمینی هستند) اینه که خمینی اونا رو فریب داده، این انقلابیون به دروغ که میگن خمینی قبل از انقلاب ژست یک شخصیت دموکراتیک مثل گاندی، نلسون ماندلا و... داشته ولی بعد از انقلاب ذات واقعی خودش رو نشون داده و به آرمان های قبل از انقلابش خیانت کرده!
در اینکه خمینی قبل از انقلاب، در راستای تقیه آخوندی، بخشی از اهدافش رو پنهان کرده بود، شکی نیست ولی حقیقت اینه که خمینی قبل از انقلاب کاملا قابل شناسایی بود، همونطور که نظر بخشی از اپوزیسیون حکومت پهلوی مثل شاپور بختیار و غلامحسین صدیقی درباره خمینی، چه قبل و چه بعد از انقلاب تفاوتی چندانی نداشت!
1-خمینی قبل انقلاب صادقانه کتاب ولایت فقیه(1349) و کتاب تحریر الوسیله(بین دهه چهل تا پنجاه) رو نوشته بود، دو کتابی که بسیاری از افکار خمینی رو شامل میشه، بسیاری از انقلابیون از چنین چیزی مطلع بودند، مثلا زمانی که خمینی به عراق تبعید شد، روحانیون شیعه نجف مواضع تندی علیه نظریه ولایت فقیه خمینی گرفتند و خمینی تلخ ترین لحظات زندگی اش رو در عراق سپری کرد، مگه میشه روحانیون عراقی از این نظریه خمینی مطلع باشند ولی شخصیت های انقلابی شاخص چنین چیزی ندونند؟
مثلا صادق قطب زاده که یک نقش اساسی در وقوع انقلاب داشت، در خاطرات خودش، به اختلاف نظر شدید خمینی با روحانیون شيعه عراقی به خاطر مسئله ولایت فقیه اشاره کرده و مطمئنا بقیه افرادی که به خمینی نزدیک بوده اند، از وجود نظریه ولایت فقیه اطلاع داشتند، فقط مردم عادی و انقلابیون درجه دو می تونند بگن از چنین چیزی اطلاع نداشته اند، اما علاوه بر این دو کتاب، خمینی مطالب زیادی رو در اطلاعیه هاش یا سخنرانی هاش منتشر کرده بود و به دست مردم رسونده بود و اکثر مردم هم چنین مطالبی رو شنیده یا مطالعه کرده بودند که در ادامه متن زیر می خوانید
2-خمینی قبل از انقلاب با حق رای زنان مخالفت کرده بود
3-خمینی قبلا موضعی تند علیه امثال احمد کسروی و آیت الله شمس آبادی گرفته بود که به ترور این دو نفر به ترتيب در سال های 1324 و 1355 منجر شد و این موارد دیدگاه خود درباره آزادی بیان را نشان داده بود، همچنین در زمان های دیگه هیچ وقت نقش یک نفر مثل گاندی رو بازی نکرد، مثلا زمانی که آیت الله خمینی در عراق حضور داشت، محمد رضا شاه یک پیام تسلیت برای مرگ آیت الله حکیم فرستاد و این پیام با واکنش مثبت و تشکر برخی از روحانیون برجسته شیعه از شاه ایران روبرو شد، خمینی از این اقدام اون روحانیون خشمگین شده بود و در واکنش به سوالات طرفدارانش، حمله طرفدارانش به اونا رد نکرده بود، در واقع با سکوت یا یک نظر دو پهلو، غیر مستقیم بهشون مجوز داده که می تونید بهشون ضربه بزنید، این مطلب رو صادق قطب زاده در خاطرات خودش نقل کرده
4-خمینی قبلا با استخدام مردان برای آموزش به دختران در مدارس و دانشگاه ها مخالفت کرده بود
5- با شاغل شدن زنان در ادارات و مجلس و شهرداری مخالفت کرده بود
6-او با ورود زنان به ورزش نیز مخالفت کرده بود و گفته بود می خواهند کاری کنند که مرد و زن با هم کُشتی بگیرند
7-خمینی بارها گفته بود که ایده تساوی زن و مرد، برخلاف اسلام است
8-او به اینکه غیر مسلمانان می توانند در انتخابات رای بدهند اعتراض کرده بود
9-خمینی به اینکه غیر مسلمانان می توانند در انتخابات کانديدا شوند هم اعتراض کرده بود
10-خمینی هیچگاه علاقه خود به امثال نواب صفوی(قاتل کسروی و مخالف مصدق و حکومت پهلوی)را پنهان نکرده بود، همچنین خمینی هیچگاه از شخصیت هایی مثل محمد مصدق تمجید نکرده بود
11-خمینی از حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی سخن می گفت و هر انسان با سوادی منظور یک روحانی از حکومت اسلامی را درک می کند، در 500 سال اخیر کدام حکومت اسلامی مثل حکومت های غربی یا حکومت های ژاپن و کره جنوبی بوده؟
12-او بعد از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را به رفراندوم گذاشت و انقلابیونی که امروز ادعا می کنند خمینی انقلاب را دزدیده به آن رای دادند
13-خمینی هر گاه از دموکراسی و آزادی سخن می گفت، بلافاصله چهارچوب اسلامی آن را ارائه می کرد، همیشه می گفت آزادی غربی نمی خواهیم و آزادی ما در چهارچوب اسلام است
13-ضمنا درسته که خمینی بخشی از سخنان مثبت قبل انقلاب خودش رو، بعد از انقلاب نقض کرد(مثلا قبل از انقلاب یک بار می گفت که دنبال رهبری بر کشور نیست یا وعده پیشرفت کشور در زمینه های مختلف را می داد) ولی در عوض بعد از انقلاب خیلی از سخنان منفی خودش در قبل از انقلاب رو اصلاح کرد مثلا بعد از انقلاب با حق رای زنان مخالفت نکرد، ورود زنان به ادارات رو ممنوع نکرد، ورزش زنان رو قدغن نکرد، حق غیرمسلمانان برای کاندید شدن در انتخابات رو منسوخ نکرد، حق رای غیرمسلمانان رو ممنوع نکرد، از آموزش مردان به زنان در مدارس و دانشگاه ها جلوگیری نکرد، خمینی که قبل انقلاب احمد کسروی را یک تبریزی بی سر و پا، نامیده بود، بعد از انقلاب درباره او گفت: کسروى یک آدمى بود تاریخ نویس، اطلاعات تاریخى‏ اش هم خوب‏ بود، قلمش هم خوب بود؛ اما غرور پیدا کرد!

در واقع ملی مذهبی ها و چپ ها فکر می کردند که خمینی یک آدم احمق هست و بعد از انقلاب می تونند استخوانی جلوی او بیاندازند و خرش کنند و با یک پست تشریفاتی فریبش بدهند و خودشون حکومت رو تصاحب کنند، بنابراین فعلا او رو تبدیل به بت کنند و از تمام سخنان و اعمال او چه درست و چه غلط، حمایت کنند تا حکومت پهلوی سرنگون بشه، بعد از انقلاب هم که این آخوند کم سواد توانایی تشکیل حکومت رو نداره ولی خمینی از همه شون باهوش تر بود و وقتی خمینی با همون ایدئولوژی قبل انقلابش، خود این انقلابیون رو از سفره انقلاب دور ریخت، یهویی اینا ادعا کردند که خمینی رو نشناخته ایم و فکر می کردیم کوروش و گاندی و نلسون ماندلا ظهور کرده! 

۱۳۹۹ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

مصدق

 سخنان دکتر پیروز مجتهدزاده در خصوص ملی شدن صنعت نفت و دکتر محمد مصدق به دقت گوش کنید جهت اطلاعات شما خوبه.
 
 https://www.facebook.com/hamid.modaresi.357/videos/575509109559750/?t=202

۱۳۹۹ مرداد ۶, دوشنبه

بخشی از کارهای عمرانی پدر ایران نوین

کاری از: ؟
ان مرد امد با چکمه های از جنس اراده و عشقی به زیبایی تمام ایران. امد تا افکار کهنه مردم شپش و تراخم زده قجری زیر چکمه های اراده خود له کند. در دورانی وارد گود سیاسی جهان شد که استالین به صدها هزار تن از مردم خود رحم نکرد،ارامنه در ترکیه قتل عام شدند و یهودیان در المان در کوره های ادم سوزی هیتلر سوخته شدند .اما دیکتاتور کسی شد که دانشگاه ساخت و جوانان این سرزمین با بورسیه دولتی راهی اروپا کرد‌‌. همتی به بلندای دماوند داشت تا نیروهای تجزیه طلب ،از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق این سرزمین را ساکت کند تا ایران ایرانستان نشود
بخشی از کارهای عمرانی پدر ایران نوین در زیر اشاره می کنم نام یادش گرامی
1 : لغو بانک شاهنشاهی که به صورت مستقیم توسط انگلستان کنترل می شد و تاسیس بانک سپه ایران بعنوان اولین بانک ایرانی .
2 : تاسیس اولین دانشگاه رسمی ایران و پایتخت با نام دانشگاه تهران .
3 : ایجاد اولین امواج رادیویی در کشور با استفاده از مهندسان ایرانی از جمله دکتر حسابی .
4 : ساخت اولین راه آهن سراسری ایران از دریای خزر تا خلیج فارس با بودجه ی داخلی بر سر مالیات های قند و شکر و چای .
5 : اعزام بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان ممتاز با بودجه ی دولت به دانشگاههای خارجه برای آموختن دانش نوین .
6 : سازمان دهی عشایر و مستقر کردن آنان در محل های مختلف
7 : ایجاد اولین ارتش نوین ایران و مجهز کردن ارتش به سلاحهای پیشرفته
8 : ساخت اولین کارخانه ی هواپیما سازی در کشور با خرید امتیازات هواپیما های آلمانی
9 : ایجاد دادگاهها و داد گستری های نوین و به شکل امروزی در کشور
10 : شهرسازی مخصوصا در پایتخت و ساخت مهم ترین خیابانهای پایتخت از جمله خیابان ولیعصر و انقلاب امروزی که از بزرگترین و طویل ترین خیابانهای خاورمیانه محسوب می شوند .
11 : ساخت اولین فرودگاه بین المللی کشور در سال 1318 با کمک مهندسان آمریکائی با نام فرودگاه مهرآباد
12 : ساخت یکی از مهم ترین پل های ارتباطی راه آهنی جهان در دل کوهها با نام پل ورسک
13 : جاده سازی های مختلف در سرتاسر کشور از جمله ساخت جاده ی حیاتی در دل کوهها با سختی بسیار و امکانات نا چیز با نام جاده چالوس و ساخت تونل عریض کندوان با سختی های بسیار و با استفاده از بیل و کلنگ و ساخت بسیاری از جاده های کشور و راههای ارتباطی از جمله جاده ی لرستان – جاده ی شیراز و ..... .
14 : گسترش تا حدودی وسائل ارتباطی و مخابرات در کشور و تاسیس دانشکده ی مخابرات در ایران
15 : مبارزه با راه زنهای آن زمان که با قرار گرفتن بر سر راههای مسافران چپاول میکردند و مبارزه با شورش های عظیم در هر نقطه از کشور و بیرون کشاندن کشور از چند پارچگی و جلوگیری از تجزیه . ایجاد امنیت در کشور
16 : کشف حجاب ( همسان ساختن زنان ایرانی همچون زنان اروپائی و مترقی و راه دادن زنان جامعه به عرصه های اجتماعی و ورزش های بین المللی ) و همچنین واجب کردن کت و شلوار برای مرد ایرانی و کلاه موسم به کلاه پهلوی
17 : واجب کردن نام خانوادگی برای هر ایرانی که تا قبل از آن ایرانیان را با اسم کوچک و یا نام های ساختگی صدا میزدند و انتخاب نام خانوادگی پهلوی برای خاندان خود و ترویج انتخاب نام خانوادگی در کشور
18 : واجب کردن و صدور یک جلد شناسنامه یا سه جلدی برای هر نفر ایرانی که تا قبل از آن چیزی به این عنوان وجود نداشت
19 : لغو تمام قرار دادهای ننگینی که در رزیم قبلی مخصوصا در اواخر عصر قاجار با دوول روس و انگلیس بسته شده بود و بی اعتبار کردن آن قرار دادها در بین عموم
20 : اجبار کردن خدمت سربازی برای هر جوان ایرانی
21 : ایجاد اولین کاوش های بر روی تخت جمشید . رضا شاه با کمک باستان شناسان خارجی برای اولین بار کار کاوش بر روی بنای تخت جمشید را آغاز کرد
22 : رسیدگی و ساخت و ترمیم آرامگاه نادر شاه بزرگ و ساخت بنای سعدیه آرامگاه سعدی و ساخت حافظیه بنای آرامگاه جافظ به شکلی که امروزه میباشد با کمک معماران اصیل ایرانی و رسیدگی و ساخت بنای شاعر بزرگ ایرانی فردوسی در شهر توس مشهد
23 : ایجاد بساط تفریحی و شادی از جمله کاباره ها و کلوپ های رقص و مرسوم کردن خوانندگی در کشور
24: نابودی حرمسراهای شاهانه که در اکثر پادشاهان ایرانی رواج داشت
25 : دوری جستن از استمعار پیر و شوروی استعمار گر و سوق گیری و جهت گیری وی به سوی آلمان ها که هرگز از ایران بعنوان یک استعمار برای خود نگاه نکردند و همین امر سبب دشمنی انگلیس ها با رضا شاه و سرانجام اشغال ایران و تبعید وی شد
 
 May be an image of 2 people

*رضاشاه دیکتاتوری مقتدر، اما نه خون‌ریز!*


*رضاشاه دیکتاتوری مقتدر، اما نه خون‌ریز!*

من نه ارادتی به دیکتاتوری دارم، نه اراداتی به حکومت سلطنت مطلقه. اما با کسانی که از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خون‌خوار یاد می‌کنند نیز مخالفم. رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دوره‌ای حکومت 
می‌کرد که در اروپا دیکتاتورهای خشنی مثل هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار حکم می‌راندند و در روسیه هیولایی چون استالین. بااین‌حال رضاشاه، در قیاس با این دیکتاتور‌ها، بسیار دموکرات بود و مرتکب هیچ نسل‌کشی یا قتل‌عامی نشد. کل مقتولین رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کنند (مدرس، عشقی، تیمورتاش و...). موقعی که حزب کمونیست ایران غیرقانونی اعلام و سرانش محاکمه شدند، حداکثر حکم برای آن‌ها ده سال زندان بود (اَرانی البته در زندان مرد).

غرض این‌که رضاشاه در قیاس با همهٔ شاهان ایرانی و چه بسا همتایان اروپایی و روسی‌اش کم‌ترین قتل سیاسی را انجام داد. نه اردوگاه مرگ تأسیس کرد، نه مثل اسلافش و اخلافش از کشته پشته ساخت. مقایسه کنید آمار اندک «قربانیانش» را با بیست میلیون قربانیان هیتلر و استالین.
تازه رضاشاه در یک کشور عقب‌ماندهٔ آسیایی حکومت می‌کرد و نه در مهد گوته و تولستوی. پس من نمی‌توانم او را دیکتاتوری خشن و خون‌ریز بنامم؛ هرچند رهبر اقتدارگرا، بااُبهت و کاریزماتیکی بود.

در این نوشته کاری به اقدامات عمرانی‌اش و نهادسازی‌هایش ندارم که بحث جداگانه‌ای را می‌طلبد. فقط خواستم بگویم لقب «دیکتاتور خون‌ریز» مطلقاً به این شاه ایرانی نمی‌چسبد. مدارای او در برابر مخالفانش به راستی تحسین‌برانگیز است؛ بله تحسین‌برانگیز!

بیژن اشتری، 
نویسنده و مترجم

# رضا شاه