۱۳۸۷ تیر ۲۱, جمعه

آقای ابراهیم نبوی لطفا به اندازه‌ی 27 سال از نلسون مندلا عذرخاهی* کنند!ا


گوشه ای از این پست:
http://rendeaalamsuz.blogspot.com/2008/07/1-2-1.html

* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی

... گفتم چه بهتر حالا که عصبانی هم هستم، تلافی‌اش را سر آقای نبوی بیارم! و ... از ایشون بخاهم به جرم اینکه گفته‌اند: «غربت مثل زندان، آدمها ‏را حقیر و آرزوها را کوچک و دنیا ها را سخیف می کند»، از کلیه‌ی کسانی که مدتی تا سالها را در غربت و یا در زندان گذرانده‌اند و حقیر نشده‌اند معذرت‌خاهی کنند. البته این غربتی‌ها! و این زندانیدگان! که همان زندانی‌شدگان باشند، باید بتوانند در اثبات عدم حقارتشان، مدرک رو کنند. و هرچند انگار کسانی که نه در غربت و نه در زندان بوده‌اند هیچکدام حقیر نشده‌اند، اما به انگارش کاری ندارم و حالا که قرار است مدرک رو شود، خود ایشون مدارک عزت و شرف و اعتلای روحی و روانی و شخصیتی‌یه این بخش غربت نکشیده و زندان نرفته را اراعه دهند. و چون ایشون به اشخاصی چون مندلا که 27 سال را در زندان سپری کرده‌اند، توهین بزرگی نموده‌اند، حداقل از ایشان میخاهم که به اندازه‌ی 27 سال زندان، از آقای مندلا عذرخاهی کنند، که خاک بر سر بقیه‌ی توهین‌شدگان!

/ فیلسوف‌دیوانه: و آیا خود این حقارت نیست که از کسی که حداقل خودش قبول داره 5، 6 سال در غربت مدارج حقیریت را پیموده، انتظار داشت که همه رو یکی نکنه و معذرت‌خاهی هم بکنه؟ و کللن حقارت چند نوع است و آیا نسبتی و میزانی دارد؟ و 27 سال چندبرابر 6 سال است از نقطه‌نظر حقیر شدن، یعنی گراف آن آیا تابعی از ایکس (که در اینجا سال باشد) به توان یک و خطی است و یا ایکس به توان 2 و حتا بیشتر و آیا ... آخ آخ آخ /

/ سروناز: که معنی‌اش را می‌دانید! /

...
و اینا خواستند باطبی را بین این دو ترانه سرگردان کنند!

1- شاهین دلنشین در نقش همنشین ناباب! با ترانه‌ی «بتاب»
ایشون شاید زمانی! بگویند که بدشون نمیاد که آقای باطبی به سرنگونی طلبان بپیوندند
2- ابراهیم نبوی در نقش مامان مری در ترانه ی «بی خیالش» توسط گروه بیتلز

...

ابراهیم نبوی [پهلوان زنده را عشق است] :« احمد عزیز!‏ ... ‏ برو و بنشین سر کلاس، چه می دانم، برو موسیقی ات را بنواز، یا شعرت را بنویس. ... سیاست در کشور ما سحر شده است و تو قدرت باطل کردن این سحر را نداری، نه تو، که ‏هیچکس چنین قدرتی ندارد. جنگ را تمام کن... یادت باشد که غربت مثل زندان، آدمها ‏را حقیر و آرزوها را کوچک و دنیا ها را سخیف می کند. تو نه سال را باخته ای، بقیه را از ‏دست نده... از جمعی که می خواهند بازی با تو را ادامه دهند کنار بگیر. برو سراغ درس و ‏بخوان، موسیقی و عکس و سینما را جدی بگیر.... تو کارت را کرده ای.»

....


۱۳۸۷ تیر ۱۸, سه‌شنبه

آقای احمد باطبی، ضمن ابراز احترام، لطفن مزخرف نگویید!


مهم!: برای درک فلسفه‌یه! من در موردِ املای فارسی وبرای راهت‌تر خاندنِ این یا آن! نوشته
در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌یه! املاعی


آقای باطبی، ضمن ابراز احترام، لطفن مزخرف نگویید


احمد باطبی / صدای آمریکا
خیلی ساده میخام بگم"
باور بفرمایید، زندان، شکنجه، هیچ ترسی نداره
شاید حرفم خنده‌دار باشه، ولی هیچ ترسی نداره
یک اتفاقی‌‌ست که خیلی زود تموم میشه
من الان 9 ساله زندان بودم، باور بفرمایید
چشم به هم زدم دیدم تموم شد و رفت
و اگه قرار باشه برگردم سر جای اولم، بازم همون کار روُ تکرار می‌کنم
اتفاق خاصی تو زندان نمی‌افته
شکنجه چیز خیلی وحشتناکی که آدم نتونه مثلن تحمل بکنه
و یا اساسن چونکه شکنجه‌ای وجود داره
پس من واسه‌ی حقوق اولیه ی انسانیم تلاش نکنم، نه این معنی رو نداره
صرفن باید بدونید که با چه مکانیزمی این اعمال میشه
"و شما اگه این مکانیسم رو بدونید، خنثا می‌کنید، خیلی ساده است


احمد جانِ یه مقدار عزیز! یعنی میخای بگی
هیچ‌کی تا حالا تو زندان‌های ایران زیر شکنجه نمرده؟!ا
چرا مزخرف میگی که شکنجه هیچ ترسی نداره! زندان ترسی نداره!ا
چی‌چی میگی زندان و شکنجه یک اتفاقی‌یه که خیلی زود تموم میشه؟!ا
آره اصلن زندگی یک اتفاقی‌یه که زود تموم میشه
چشم‌به‌هم‌بزنیم می‌بینیم پیر شدیم
 نُه سال از عمر تو در یک چشم به‌هم زدن تموم شد و رفت
ولی خوشحالی‌یه زنده ماندن و از زندان ایران در رفتنت برات به همه‌چی می‌ارزه
و حق هم داری و من هم خوشحالم . اما بقل‌دستی‌هایت را کشتند
اون زهراها رو زیر شکنجه کشتند. هزاران نفر را تو همین زندان‌ها کشتند
خیلی از زندانیان کرد به قول خودت با مریضی‌یه مرموز حاظر! به مرگ شدند
تشویق و ترغیب و ترقیب مردم به

بلندکردن پرچم غیرت و عدالت‌طلبی، نباید با دروغ همراه باشد!ا


:احمد باطبی / روز
یک روز از دادگاه با من تماس گرفتند که
...دیگر مرخصی ات تمدید نمی ‏شود. باید برگردی زندان
ضمن اینکه ‏تحلیل ام این بود که با توجه به 9 سالی که گذرانده بودم
که بالاخره کم نیست و آسان هم نیست
اگر ‏برگردم برایم یک اتفاق جانی می افتد
تازه برای خودم مهم نبود، ولی …ا


قبول که جونت برای خودت مهم نبود

"ولی اون "یک‌چشم‌به‌هم‌زدن و همه‌چی به سلامتی
میگذره و خیلی ساده است
کوجــــــــــــــا رفـــــــــــــــت؟!ا



:این هم یک شعار

اهمیت «شورای ملی صلح» تنها در صورت بروز جنگ معلوم می‌شود



-------------------------------------------------------------------------------

Blogger
4 CommentsClose this windowJump to comment form
1 – 4 of 4


Anonymous Anonymous said...
اقا تو جرا انقدر مزخرف میگی؟
من کاری ندارم که احمد باطبی کیه و چیه؟
فقط به من بگو تو خودت جند ثانیه زندان کشیدی
که میخواهی به کسی که ۹ سال تو زندان بوده یاد بدی زندان چیه؟؟؟؟


8 July 2008 09:23
شاهین دلنشین said...
جناب ناشناخته
این دفعه یه اسم الکی بزار رو خودت تا وقتی میخام باهات حرف بزنم
شما رو یه چیزی خطاب کنم. شما با این حرفتون نشون می‌دید که قبول دارید هر کسی که بیشتر
از چند ثانیه تو زندان بوده، هم‌عقیده‌ی آقای باطبی‌ست. و اون همه زندانی که اعدام شدند
و عده‌ای‌شون هم زیر شکنجه مردند، حتمن هم‌عقیده‌ی آقای باطبی بودند که:
« صرفن باید بدونید که [شکنجه] با چه مکانیزمی این اعمال میشه. و شما اگه
این مکانیسم رو بدونید، خنثا می‌کنید، خیلی ساده است.»!ا
حالا آقای باطبی که خوشبختانه بلای آن‌چنانی سرش نیومده
و مقابله با اون شکنجه‌های مختصری! که دیده‌اند را آسان یافته‌اند، اگه میتونستند خود را
به‌جای آن کسی که زیر شکنجه مرده بگذارند، آیا فکر می‌کردید باز هم بگویند
«خیلی ساده است»؟ یا « هیچ ترسی نداره»؟
یعنی شما نتونستید که این دو بخش از صحبتهای آقای باطبی رو مقایسه کنید
و تفاوتشان را بفهمید؟ آره عزیزم! جوانان آزادی‌خاه و مبارز ما
وقتی بدانند؟! که زندان و شکنجه میتونه آنچنان ساده هم نباشه و
یه مقدار تا اندازه‌ای! میتونه ترسناک هم باشه، اونموقع آگاهانه‌تر مبارزه می کنند.
احتمالن آقای باطبی اسیر جوّ تلویزیون شده بوده‌اند و هواسشون نبوده که
دارند در این قسمت، مزخرف میگویند! سلام مرا به او برسانید و بگویید که
این سخنان را یا پس بگیرند و یا بهتر بشکافند


8 July 2008 11:38
Blogger Amir said…
سلام شاهین جان
باز هم امیر اومده که
چهار بیت غزل بگه و بره رد کارش: موافقی ؟ خوبه
الا ای دلنشین بابا
بگی بشین تو را چه به هادی خرسندی
او که مردیست شیرین و قندی
ز عقل خود فراتر نرو دلنشین باحال و بی ریا ای رند عالمسوز خالی بندی
و در اخر شاهین دلنشین بگی بشین با صفا
کم کس و شعر بگو بی وفا
مغز ملت و خوردی با این حرفا
میبینی دلنشین جان من دوستدار شعر نو یا نوین هستم
شب خوش و همون باقی قضایا


9 July 2008 01:42
شاهین  said…
ای امیر جان! من چیکار کنم؟
همش تقصیر این نداست. سر پیری و معرکه گیری
پاشو تو یه کفش کرده که من عاشق هادی ام و بدون او خیلی غیر عادی ام!ا
از طرف شاهین دلنشین جانت!ا
راستی تو بودی که گفتی برم فیلم قیصر روُ دوباره ببینم
و در نقش براردان گل منگلی! ظاهر شده بودی؟
!!ندا: آی هادی کجایی که عاشقتو کشتن



۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه

اطراف طرح امنیت روانی! [ و پیروزی‌یه بزرگ عقلانی‌یه ابراهیم نبوی ]


مهم!: برای درک فلسفه‌یه! من در موردِ املای فارسی وبرای راهت‌تر خاندنِ این یا آن! نوشته
در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌یه! املاعی




روی کار آمدن
لاریجانی
از نظــــــر مـــن
یک پیـــروزی بزرگ
برای عقلانیت در کشور است...

هر کســــــــی که جامـــــــــــــــــعه را
بسوی بی نظمی و عدم تعادل ببرد
خطرناک است





«نمايندگان مجلس
روز گذشته با 180 راي به يک
فوريت طرح مجازات
اعدام براي اخلالگران امنيت رواني جامعه
راي مثبت دادند
در اين طرح که از سوي حاميان دولت به عنوان
«اولين طرح فرهنگي - امنيتي»
مجلس هشتم با 20 امضا به صحن علني مجلس آمد
براي 7 عنوان جرم مجازات اعدام پيشنهاد شد
با اين تاکيد که اين
مرتکبان «محارب و مفسد في الارض» بوده
و مجازات آنها قابل «تخفيف يا تعليق» نيست
طرح فوق گرچه توسط روح الله حسينيان نماينده رايحه خوش خدمت مطرح
و تاکيد شد که اين پيشنهاد به خاطر امنيت رواني جامعه به مجلس آورده شده است
اما دفاعيـــــــــــــــــــــــــــــات لاريـــــــــــجاني با ادبياتي مانند اينکه
«اراده مصمم از کل حاکميت نياز است تا کار مردم روي زمين نماند»
يا دادن اين پيغــــــــــــــــــــــام به مخـــــــــــــــــــــــــــالفان که
«ساعت ها با قوه قضائيه روي طرح کار کرديم و بررسي ها
در صدر قوه قضائيه صورت گرفت تا طرح پخته بياوريم»
سبب شد تنها يک مخالف در صحن علني صحبت کند
بدين ترتيب به رغم مخالفت هاي اوليه نمايندگان در چند روز گذشته
پيشنهاد لاريجاني و حاميان دولت با 180 موافق به تصويب رسيد
دفاعيات جدي علي لاريجاني رئيس مجلس هشتم سبب شد
هيـــــــــــــــــــــچ يـــــــــــــک از نمــــــــــــــــــــــــايندگان
که پيش از اين مخالفت هايشان را با غيرکارشناسي بودن آن مطرح کرده بودند
حاضـــــــــــــــــــر به مخــــــــــــــــــالفت در صحن علني نشــــــــــوند
روح الله حسينيان نماينده حامي دولت و رئيس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامي
با اين استنادات که
«جامعه از ناامني رنج مي برد»
خطاب به نمايندگان عنوان کرد که
مردم از آنها انتظار پايان نابساماني ها را دارند گرچه
مجازات اعدام براي
«راهزني و سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف، تشکيل باند فساد
تاسيــــــــــس وبـــــــــلاگ و ســـــايت مروج فساد و فحشا [و الحاد]
قاچاق انسان به منظور استفاده جنسي، شرارت و آدم ربايي به قصد تجاوز»
از نگاه برخي نمايندگان مانند غضنفر آبادي نماينده جيرفت پيش از اين مجازات هايش
در قانون مشخص شده و قرار دادن مجازات اعدام براي همه آنها آن هم از سوي مجلس
و «نه قوه قضائيه» منطقي نيست، اما حسينيان قوانين کنوني را کافي نمي دانست؛ 
«لازم است قانوني با فوريت تصويب شود چون نياز فوري جامعه است.»




خوب، اینم پیروزی بزرگ عقلانیت!!
هر کسی که جامعه را
بسوی بی نظمی و عدم تعادل و ناامنی ببرد
خطرناک است
و باید عاقلانه سرکوب و اعدام شود. مخصوصن وبلاگ‌نویس ملحد!



تلیعه‌یه‌آزادی:

آری این‌چنین بود!
که یک نماینده یه حرفایی زد
و دل مشوقین شرکت در انتخابات را شاد نمود
و آنان سرود رهــــــــایی سر دادند:


همراه شو عزیز!
همراه شو عزیز!

ما با همیـن یکی!
به دیو می‌دیم بیلاخ
بهش می‌گیم زکــــــی!





۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

جمعه ی اول تیرماه 87 در مشهد: یک حرکت چریک‌وار از نوع جدید؟!


مهم!: برای درک فلسفه‌یه! من در موردِ املای فارسی وبرای راهت‌تر خاندنِ این یا آن! نوشته
در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌یه! املاعی


البته تو این موارد باید مُحتات بود و حکم! نداد
!پس من چرا فکر میکنم که الان وقت عملی‌کردن انقلاب نیست! وقت تدارکات است؟
و چرا فکر میکنم دعوت به تظاهرات در حال حاظر، به تجمع هرچه بیشتر مردم ضربه میزنه؟
!و چون مراتب احتیات را به نظر میاد رعایت کرده باشم! دیگه چرا چرا نمیکنم


!!اول به این ترانه‌ی خیلی باحال

که از تیپ ترانه‌های چریکها در 35 سال پیشه
و توش هم دعوت به مرگ یا آزادی داره، هم دعوت به های‌وهوی و نعره‌کشیدن داره
هم دعوت به شورش خونین و پرخطر داره، و شاید خیلی چیزای دیگه! گوش دهید
و اگر قول میدهید! که برداشت اشتباه نکنید، تفسیراتی هم بخانید


!بیا بریم تضاهرات





بیا بریم تظاهرات، همراه بشیم با کلمات


/ نخیر! بیا به‌جای همراهی با کلمات، فعلن با خودمون همراه بشیم بریم گردش خیابونی! /

بیا که تا حس شرف، رنگی ببخشه به صدات


/ !این حس شرف بهتره رنگی ببخشه به قدم‌های خیابان‌گردت /

یه حرف باصدا بشو، حروف ثابت نداریم


/ !آخه حرفِ باصدا چه ربطی به حروف ثابت داره؟ اصلن حروف ثابت نداریم /

/ شووخ: خوب اینم میگه که حروف ثابت نداریم /


منظورم اینه که حرف بی‌صدا و باصدا داریم /

/ ولی حرف ثابت نداریم و شاعر در اینجا مغلطه کرده

جواد: غلت کرده به صورت افغانی /

اصلن حرف ثابت خیلی هم داریم!! غلط روُ همیشه با ط می‌نویسند
و هم جاش ثابته و هم درستی ِ آن اثبات شده است! حالا
/ اگه ما زیر این ثبات می‌زنیم و از این غلت‌ها می‌کنیم، اون یه چیز دیگه است

علامت سکون نشی، واژه‌ی ساکت نداریم

!«قول شاعر: «سکوت سرشار از ناگفته‌هاست» /
/ که همین دال بر این است که سکوت وجود دارد وگرنه نمی‌تواند سرشار از چیزی باشد

صمد: بزنُم به چشش‌آ! حالا اگه ساکت نِداریم /
/ !موُ چه‌جوری این وچه‌های کلاس‌و ساکت کُنُم؟! ناسلامتی مُو مبصریم نه

علامت ندا بشو، این‌و اون‌و جستجو کن

/ ندا: ندا خوبه! جستجو هم خوبه، اما چه ربطی به تظاهرات داره؟ /


هیچم اگه نخای بگی، هایی بکش، هویی بکن

/ آهای اوهوی! الان موقع چریک‌بازی نیست! آهای با شما هستم! /

یا مرگ یا آزادی، یا مرگ یا آزادی

/ یه موقع این حرفا رو بزن که شانس مرگت‌و کم کرده باشی! /

توی کتاب زندگی، تظاهراتِ واژه‌هاست


البته هر موقع حرفی زده بشه /

/ !وگرنه این کتاب پُره از تظاهرات، چه زاهری و چه باطنی

صمد: مُو این لیلا رو مخصوصن وقتی که /
عشقشو به مُو تظاهر میکنه و مُونو تساهر میکنه، دوست دارم
چه ظاهر خوبی‌اُم داره. یه بارُم خودشو به خاب زده بود، یعنی تظاهر میکِرد که
خابه و هی اینور و اونور میشد و انگار آروم و قرار نداشت
/ !و انگار مُونو تنها گیرآورده بود و گفت بقیه شو به کسی نگُم

ریخته به هم نظم کلام، نعره شده هرچی صداست

/ هیس! هیس! هر صدایی نعره نیست /


!خالی‌بند: عجب خالی‌بندیه‌ها! کجا هرچی صدایی نعره شده؟ /
/ !!اقلن وقتی داری همچین حرفی میزنی، با نعره بزن

تو دستور زبان ما، هر عددی یه خاطره‌ست


/ !از کی تا حالا «دستور زبان»، دفتر خاطره شده؟! یا دفتر حساب شده؟ /

یادآور یه شورش ِ، خونی و پر مخاطره‌ست
18 تیر و 5 مهر، 16 اذر، هر روز یه روز شورشه، تو دور آخر
بیا بریم تظاهرات

حالا شما اول ببین میتونی صدهزار نفر رُو /
بدون تظاهر به شعار، دعوت به گردشگری بکنی؟
/ !بعد دعوت یا تهدید به شورش خونین کن




خوب حالا بعد از تفسیر! این شعر شعار و تظاهربرانگیز
که اصلن ربطی به طرفداری من از اعتراضات مردم به تجاوزات و اجحافاتی که
در روز با آن واجه میشوند، که ممکنه خودبخود به تظاهرات هم کشیده بشه
نداره، به نمونه‌ای از این چریک‌بازی‌ها توجه می‌کنم


جمعه‌ی اول تیرماه 87: تظاهرات در پارک ملت مشهد
http://www.youtube.com/watch?v=lD64aY3QN1U
آیندگان در توونل زمان: این لینک دیگر وجوود ندارد

همونطور که دوربین دور و بر جمعیت روُ نشون میده
در گوشه‌ای از پارکی، 200 نفر که دور و برشان هم خالی‌ست
برای خود شعار و درس چگون شعار دادن می‌هند
من فکر می‌کنم اگه الان زمان چه‌گوارا بود، این جمعیت رفته بودن کوه و جنگل
و مسلح شده بودند. اگر مبارزین شجاع ما بخاهند بدون جمع کردن پشتوانه‌ی مردمی
بدون حظور در جمع مردم، در وسط پارکی یا کوه و جنگلی برای رژیم شاخ و شونه
بکشند، هم خود را بی‌موقع زیر ضربه قرار میدهند، و هم شرایط وحشتزدگی مردم را
دامن میزنند. نمونه‌ی این وحشت‌زدگی و وحشت‌اندازی، هم عمدی و هم غیرعمدی را
میتوان در لابلای این نوشته (امروز در پارک ملت مشهد چه خبر بود؟) و کامنتهایی که برای
آن و دگر نوشته‌ی نویسنده‌ی آن (چند نفر به یه نفر نامردا ؟) در این مورد فرستاده‌اند، دید.



از میان این کامنتها
کامنتی بیشتر توجه مرا جلب کرد و برای صاحب کامنت نوشتم:

«من فقط میخاستم بگم که
این حرفای شما که در زیر میاید، یکی از منطقی ترین کامنت‌هایی بود
که راجع به وقایع جمعه ی اول تیرماه 87 در شهر مشهد نوشته شده بود:

«سوال مهم این است
که اعتراض های خیابانی چه تاثیری بر روند آزادیخواهی مردم ما دارد؟
بعضی از دوستان در بالاترین معتقد بودند که درگیری های اینچنینی در نهایت به
موج سواری یک عده فرصت طلب تبدیل خواهد شد. بعضی دیگر معتقد بودند که
اعتراض در هر شکلش به ضرر حکومت و به نفع مردم تمام می شود.
به نظر می رسد که نیروی حاکم به خوبی می داند که هر اعتراض کوچکی
ممکن است تبدیل به جرفه ای در انبار باروت شود و به همین خاطر
با شدت و وحشیگری تمام هر حرکتی را
حتی قبل از اینکه عملا شکل بگیرد سرکوب می‌کند
شخصا با اعتراضات کور موافق نیستم اما این واقعیت را در نظر داشته باشیم که
آگاهی مردم و به ویژه جوانها با زمان انقلاب بسیار فرق کرده
و پربارتر و معقول تر از گذشته است
فکر نمی‌کنم که در صورتی که این اعتراض ها به نتیجه برسد
مردم در نهایت به آدم های فرصت‌طلب و موج سوار قدرت ابراز وجود دهند.
از طرف دیگر همانطور که یکی از دوستان نیز توضیح داده بود، چنین وقایعی
در شرایط فعلی کاملا اجتناب‌ناپذیر است و در واقع واکنشی‌ست به
فساد و خشونت بیش از حدی که در تمام ارکان اداری و مدیریتی
سیستم مذهبی ولی فقیه ریشه دوانده است»


پیشنهاد من از مدتها پیش چنین بوده است:

وعده ی ما، جمعه‌ی [پنج‌شنبه] اولِ هرماه، از ساعت 5 تا 7 یا شبِ بعد از ظهر!
توی خیابانها و میادین، و فراموش نکن نازنین، حق گردش را! البته بدون شعار!
و در این روز غریبه ها و آشناها، اگر بدهند به هم سلام و دست
خیلی خوب است! حتا اگر بکار بَرند دستکش را! تا وقتی که بشیم بی‌شمار!

نام این گردشها را در شرایط کنونی تظاهرات گذاشتن
و شعار دادن و برای رژیم شاخ شونه کشیدن، و به تبع آن
کتک خوردن و مجروح شدن و دستگیری و غیره
( و به قول شما: با شدت و وحشی گری تمام) جوی را بوجود میاورد که
مردم ترجیح دهند در خانه بمانند. اکنون وقت چالش مستقیم با این حکومت نیست
اکنون وقت تکرار و توسعه ی قرار ملاقات و گردشگری در خیابانهاست
ادغام با بقیه ی مردمی که فقط خاسته‌اند هوایی بخورند و گردشی کنند و یا خرید کنند
و تو چندتا مغازه بروند. هر چند به گفته‌ای چنین وقایعی در شرایط فعلی کاملا
اجتناب ناپذیر است، ولی میشود با اراعه و اشاعه ی تفکراتی در مخالفت با
موقعیت‌ناسنجی و انقلابی‌گری بیموقع، ظهور چنین وقایعی را کمتر کرد.»

و در آخر بگویم که این صحبتها
از نظرهایی ربطی به برگزاری تجمعات محدود و برای رسیدن به
خاسته‌های صنفی و اعتراض به بعضی اجهافات
در محیطهایی نظیر دانشگاه و غیره ندارد.


/ صمد: لال و مخصوسن بی انگشت از دنیا نری! /

/ تلیعه‌یه‌آزادی: آری این چنین بود!
و نظر شما هم چنین بود: