۱۳۸۵ تیر ۱۰, شنبه

کی بودم و چی شدم و چی میخوام؟





 نوشته‌ای که می‌خوانید، برای اوّلین بار در اواسط سال ۲۰۰۶ میلادی  درسایت
www.taraane.com
 که دیگر وجود خارجی! ندارد، ارائه شد. و اکنون، و البته باحفظِ تاریخ تقریبی‌.یه اولین انتشارش
با کمی ویراستاری و تغییر حروف! و خلاصه‌.اضافاتی در موردِ بچه‌گی‌هایم و مشاغل گوناگوونی که داشته‌ و دانشگاه‌.های گوناگونی  که رفته‌ام،  که در انتها می‌آید  در دیدرسِ چشم‌های ناز یا ناناز! شما قرار کی‌گیرد؟!ا
با خواندن این نوشته، شاید شناخت بیشتری از کمونیست.های سابق هم پیدا کنید


کی بودم و چی شدم و چی میخوام؟

وقتی تو اواخر زمان شاه وارد دانشگاه شدم
… به خاطر حماقتی مختصر! و فضای حاکم

ا///  ندا: مادر فدای بچه‌.یه بی‌.تقصیرش بشه که تقصیر رو سر فضا می‌.ندازه ///ا

ا///  جواد: خوب مجبوره! اصلن تقصیر باباش بود
که از سطح شعور جامعه‌.ش یه ذره جلوتر نبود و نصیحتهای پدرانه زیاد نکرد  ///ا


  ا///  ندا: هالا چون من طرف‌.دار آزادی.یه زن‌.ها هستم، زن‌.ها رو آزاد می‌ذارم که بچه‌هاشوون و نصیحت نکنند! ///ا

 ا///  صمد: هاااااا، این بابای لیلا خیلی نصیحتا به لیلا میکنه، و مُو رُو دوچار چه موشکلا که نمی‌کنه ///ا

 و بی‌تجربگی و بی‌اطلاعی و حرارت در رسیدن به عدالت و مخالفت با دیکتاتوریِ شاه … 
خیلی زودکمونیست شدم و مرا قانع کردند و من تازه خودمم فهمیدم! که خوبه طرفدار دیکتاتوری باشم
به شرطی که اسمش "دیکتاتوری طبقۀ کارگر" باشه، چون آزادی.یه واقعی یعنی اون دیکتاتوری
… و منِ ساده‌.دل و خیلی خوش قلب  

ا///  ندا : تظاهر به بیطرفی کن، یعنی از خودت تعریف نکن! ///ا

ا///  صمد: اخمخِ بی‌‌شوهوور حالا درس اخلاخ یاد.میده! ای آدُم مُتَساهر  ///ا

 علارغم سفارشات مادرم، گول آدمای ناباب را خوردم … 
… "و خودمم یه مقدار ناباب شدم! البته نه به معنیِ "بی در و پیکر 

ا///  ندا: بگو که همین تو را بعد از سالهای بعد! از انحراف نجات داد  ///ا

ا///  جواد: چی چی رو نجات داد، از دست تو! و قورمه سبزی که نجات پیدا نکرد!  ///ا

... و بعد جزو دانشجویان مبارز ...

ا///  ندا: دانش‌جوویان مبارز به خط 3 ای معرووف بوودند، یعنی اونایی که نه حزب توده و شوروی
را قبول داشتند و نه چریک‌.فدائی‌.بازی را و کلّن با بازی مخالف بودند، حتا با بازی‌بازی   ///ا

... یه مدت با "سهند" و "اتحاد مبارزان کمونیست" و "حزب کمونیست" بودم …

ا///  ندا: یادش نمیاد اون موقع کارگری شد یا زبونم لال، هنوز کارفرمائی! مونده بود  ///ا

که البته این دو تای اول در واقع یکی بودند که درجات پیشرفت را هر چه سریعتر ...
 … با یکی شدن با "کومله" طی کردند و اسم و رنگ عوض کردند، وگرنه محتوا همان بود: خریت

ا///  ندا: اعتراف نکن احمق! مگه تو هنوز خری؟! تازه چرا تهمت میزنی به دیگران  ///ا


!ا///  جواد: راست میگی که نباید کسی را برنجانه
اصلن اوونا هیچ کدام خر نبودند و فقط خوش قلب و ساده دل و اَحم... ///ا


ا/// گزارشگر: ندا وسط حرف میپرد و میگوید: خوب خوب باز کار خرابی نکن  ///ا

و یه مدت با "سازمان رزمندگانِ آزادی‌.یه طبقه‌.یه کارگر" و یه مدت هم ...
 … با "جریان انقلاب سوسیالیستی"، و هیچ "رده مده" هم نداشتم

ا///  ندا: یعنی کارمند! ساده  ///ا

 از خوش شانسی هم به جز نوش جان کردن یک.دفعه‌.یه ده بیست تا ضربه‌.یه پشت سر هم ...
و با صدای تق‌تق ِ نسبتن جانانه و به آنجایی که سر و گردن به هم وصل میشوند
… از طرف گارد شاهنشاهی در دانشگاه

ا///  ندا: حالا می‌فهمم که لغتِ سِرتِق که به تو میاد از کجا ناشی شده! ریشه اش از سَرتَق بوده!  ///ا

ا///  جواد: حالا چرا فقط میگی "لغت" که عربیه؟! "کلمه" یا "واژه" روهم بگو تا به بعضی از
هموطنان یه مقدار عزیز و گمراه و یه مقدار "بخشی از وطن را پرست"، که "یه مقدار
عرب و زبان عربی را میدانند پست" و یه مقدار "زبان فارسی پرست"، که نگرانند ؟! که
"مبادا کلماتی از گیلکی و ترکی و لری و کردی و ... وارد زبانِ فارسی بشه"
و کلا هموطنانِ یه مقدار برتری‌.نژادی‌.زبانی‌.زده! بر نخوره  ///ا


ا///  ندا: بی‌شعورِ احمق! تو میخوای به مردم بر نخوره و کارو خرابتر میکنی؟  ///ا


!ا///  جواد: ببخشید، ببخشید، اصلن راسیست چیه؟! نه، نه
خوب بعضی.یا به زبان فارسی عشق میورزند! و عشق ورزی کلّن کار خوبیست!  ///ا

… ! و هفت تا … 

ا///  ندا: تعداد دقیق.شو ازش نخواهین و "مضلوم‌نما" را بپایین  ///ا

ضربۀ محکم از طرف پوتینهای یک پاسدار به ساق پای عزیز و گذران مدت کمی در بازداشتگاه‌.های کمیته ...
… و هتل "اوین" و بیرون انداخته شدن از آنجا بخاطر عدم کفایت و شایستگی! و درآوردنِ خل بازی

ا///  ندا: یعنی واقعن خل نبودی؟! ولی چه شانسی آوردی، چه شانسی آوردی، اگه فقط دو روز
بیشتر اونجا بودی، تظاهرات مسلحانۀ مجاهدین باعث میشد منِ بی‌گناه! رو اعدام کنند!  ///ا

... چیز دیگری نصیب من نشد! تا اینکه یه مدت بعد …

ا///  ندا: از اون اول حساب کنیم، شد حدود 10-12 سال  ///ا

... به این نتیجه رسیدم که مارکس عزیز و گمراه و خوش قلبم …

ا/// ندا: فدای اون ریش انبوهش بشم!  ///ا 

... اشتباه گفته و طبقۀ کارگر هرگز نمیتونه به قدرت برسه …

ا///  ندا: همونطور که تو هنوز به دلبر نرسیده ای!  ///ا

و فوقش یه عده که به نام آنها حزب درست کرده اند ...
… به قدرت میرسند، و زیاد هم به ندرت نرسیده اند 

ا///  ندا: یعنی به قدرت  ///ا

و میلیونها نفر مخالف، از جمله کارگرا رو سرکوب و قتل عام میکنند و برای اینکه خوب ...
تو سرکوب کردن و اعمال "دیکتاتوری پرولتاریا" وارد بشن، از تو خودشون شروع میکنن
…! و آدم های "خودی" را اگه ساز مخالف بزنن، یه حالی بهشون میدن، حتا با قتل

ا///  ندا: کدوم بی اطلاعی نمیدونه که از این جریانات بــارها و بارهــا اتفاق افتاده  ///ا 

ا///  جواد: وقتی سرمایه تبدیل به شیطان
 و مارکس و لنین و " دیکتاتوری.یه پرولتاریا "، تبدیل به خدا و دین
و اصول دین بشن، و دین و سیاست هم قاطی‌.یه هم بشن
اون.وقــــــت در راه رسیـــــدن به بهشـــــت
!جان عزیز میلیونها انسان میشه مثل ارزش تکه های خِشت
در راه رسیـــــــــــــــدن به بهشــــــــــــــــت
میلیونها انسان باید خفه بشن و 
نگن حرف شیطانی و زشت!  ///ا


و 10-12 سال تجربه و فکر برای من کافی بود تا به ...
دمکراسی‌.پارلمانی‌.خواهی
برسم. و منظور من از این معرفی بیشتر برای این بود که بگم اگه من
تنفر بسیار شدیدی ازکمونیست‌های استالینیست و کلّن برخوردهای سرکوبگرانه
و ناشرافتمندانه دارم  و همچنین به کلیۀ عدالت و یا قدرت‌خواهانی که "دیکتاتوری ِ کمونیستی" را
به نام… یه جور "دمکراسی" میخوان جا بزنند و یا از روی بی‌.فکری جا.نمی.زنند و بلکه "ایمان" دارند

"‌ا///  جواد: " دمکراسی‌.یه شورائی‌
ادعائی‌.یه کمونیست‌ها، یعنی مردم حق ندارند به احزابشون
 رای بدن و نماینده هاشونو بفرستن مجلس یا "پارلمان" تا به این طریق
قدرت قانونگذاری و تعیین دولت را بدست بیارن!ا
یعــــــــــنی مـــــــــــــــــــــــــردم ایران
اگه صد تا حزب هم که درست کنید
!ما گه‌.مون هم حساب نمیکنیم

و چون یه مقدار بی‌تربیتی شده
اصلن لازم نیست ببخشید!!  ///ا


... از جمله به مجموعه‌ای به نام "حزب کمونیست ..." به چشم دشمن نگاه میکنم …

ا///  ندا: البته گمراه و دشمن فراوان است و آدم باید آنها را اگر وقت داشت
به راه خود! هدایت کند، چونکه آدم بیخود راهی را انتخاب نمیکند!  ///ا

... برای اینه که اصلن دلم میخواد! و کسی حق ندارد که حق تنفر مرا از من بگیرد
مگر با بوسه‌ای به نشانه‌.یه بازگشت به فهم و شعور، چون قراره آزاده باشیم

در حال حاضر! هم یک
سوسیــــــــال (لیبرال) دمــــــــکرات
هستم (قبول حق مالکیت، کنترل ماورا.اولترا.لیبرال.سرمایه.داریسمِ! هار
که تاچر و ریگان را میتوان نمایندگان این طرز فکر دانست، حق سرمایه داری رقابتی
که دولت هم در بخشهائی که مهـــم تشخیــــص میدهد، بتواند به نفع اجتماع
با سرمــــایه گذاران خصـــوصی با شــــــرایط برابــــــــر رقابـــــت کند) و
طرفدار داشتن یک رئیس جمهور یا شاه و ملکه ای بی قدرت و تشریفاتی میباشم
و نه سلطنت مشروطه یا شاهی مثل شاه سابق را قبول دارم
.و نه رئیس جمهوری مثل "پوتین" یا "حسنی مبارک" و  … را



:مشاغلی که تا کنون، البته سوای مثلن سیاست و جون‌.در.خطر.انداختن، داشته‌ام

من بعد از ضد انقلاب فرهنگی! در سال ۱۳۵۹ و وِل کردن دانشگاه، که البته اگه خودم وِل نمی‌.کردم
دانش‌جوی اخراجی می‌شدم، و از خونه بیرون انداخته شدن از طرف پدرِ مهربانم! و در شرایط
بسیار سخت مالی  قرار گرفتن، کارهای مختلفی در غربِ غرب، وسط و شرقِ شرقِ تهران کرده‌ام، از جومله
 دست‌فورووشی در کارگاه خیابان، رنگ‌زنی یا رنگ‌رزی قالی در کارگاه قالی‌شوویی [ کشتن! رنگ‌های توی
ذوق زنی که مشتری‌ها، مخصوصن خارجی‌ها، از آن‌ها خوششان نمی‌اید]، آهنگری، کار در زیرزمینی که
ساحبش، که امیدوارم زق‌نبود گرفته باشه، ضایعات یا تولیداتِ خرابِ کارخانه‌.های تولیدِ نواربهداشتی را
خریده و به ما میداد تا اون‌ها رو سَوا کرده و به اندازه‌.یه یه مشت از اونا رو توی دو تا
!‌دستمال‌کاغذی،  پهن و پیچیده و چسب بزنیم تا بشه یه نواربهداشتی‌.یه نو
!و باز هم خیلی  بهداشتی
ساخت دستگاه جوش‌کاری در کارگاه مربوطه و جوش‌کاری درکارخونه‌ای بسیار بزرگ
انجام داده‌ام، تا این که رفتم یا اومدم خارج از کشور و چه کار خوبی هم کردم
خیلی خیلی شانس آوردم که این کار رو کردم. البته قبل از اومدن، یه جزوه‌.یه ۱۰۰ صفحه‌ای‌یه
،ریزنویس که در مورد مرحله‌.یه انقلاب و سوسیالیسم و طبقه‌.یه کارگر و از این حرف ها بود
چند صفحه چند صفحه به خارج  فرستاده بودم که همون باعث گرفتن پاس سیاسی شد

!اما مهمترین! شغلم، دانشجوی حرفه‌ای بودن بوده
 تو دانشگاه‌های معتبری، دندان‌پزشکی،  ریاضیات، داروسازی
 فیزیک، و دَتَ‌لوژی یا علم کامپیوتر  خوانده‌ام، مثلن! اما
چه فایده که رووحسرگردان من این اجازه رو به من نمی‌داد که حتا یکی از آن‌ها را تمام
کنم [تو نشیمن.گاه دانشگاه، جلوی چشم دندان‌پزشکان آینده‌یه اروپا! با یه ایرانی بیخ‌.دیواری
بازی می‌کردم!!! اونم فکر نکنم درسش‌و تموم کرد و شما به ما نخندید!]. ۲ سال، ۲ سال
 یک سال یک سال، ۶ ماه، ۶ ماه در آن‌ها وقت تلَف کرده و چیز به‌.درد.بخوری یاد نگرفتم، و هر جا
چندتا امتحان میدادم
و معمولن بهترین نمره‌ها رو می‌گرفتم و می رفتم ببینم جاهای دیگه چه خبره! البته
من اجازه یه این همه تغییر رشته و دانشگاه رو از نظر قانونی نداشتم
ولی خوب مثلِ اینکه کنترلی به اون صوورت نبود


:یه مقدار هم از بچه‌گی‌هام

من از بچه‌گی‌.هام خیلی کم یادم میاد
امّا انگار از همون موقع‌ها یه خری‌یت‌.هایی! داشتم
یادم میاد تقریبن سه سالم بود که مادرم دیسک کمر گرفته
و افتاده بــود تو رختخواب و من با اینــکه یه داداش بزرگ‌.تر داشتم
که گویا چون تو زمان خودش نوبرونه و یکی‌یه‌دونه و دوردونه بود و
به سازِش زیاد رقصیده بودند، منتظرش نمانده و خودم رفته بودم تو حیات
 و کنار حوض و نشسته بودم و ظرف می‌.شستم! و صاحب‌.خونه و همسایه‌ها
خیلی تعجب کرده بودند. البته حالا این دلیل خریت نمی‌شه! امّا
چند سال بعد که شش نفر شده بودیم و تلویزیون‌.مون سوخته بود
و مامانـــــم ماشین‌.رخت‌.شویی می‌خواست و بابام دمکرات! شده بود
و طرفدار رای‌گیری، تو بچه‌ها فقط من بودم که رای به ماشین‌.رخت‌.شویی دادم!!! 

بقیه‌یه! بچه‌گی رو مثل باقی‌.یه بچه‌ها تو کوچه‌.ها و خرابه‌.ها به تیله‌.بازی و
فورم دادن به سیم برای هول دادن و چرخوندن چرخ و دویدن با اون  و الک‌دولک به همراه
علی‌.بابا میگه زووووووو! و فوتبال و والیبال و دست‌.رشته و وسطی و برف‌.بازی و مسابقه‌.یه دو
و درست کردن هالتر با میله و سوراخ کردن آجر برای استفاده به‌جای وزنه و
تکیه.رفتن در محرم و نمازخوندن از یک‌طرف و فوتبال‌.دستی سرِ پول و کلّی پول بردن
از لاتِ محل و بخشیدن آن!! که البته جرعت نبخشیدن آن هم نبود
و درس و مشق و اکثرن شاگرد اوّل شدن و یه بار دو کلاس در یک سال خوندن
و غیرو گذشت تا تو  دانشگاه خوبی! در تهران قبول شدم
!که بقیه‌.ش و میدونید






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما می‌.تواند تاثیرگذار باشد. برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه‌ رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید. فحش دادن آزاد است، خالی کنیدعقده‌.ها را ، اما زیاد تکرار نکنید.