۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

چرا جمهوری‌ دمکراتیک ‌و چرا تشریفاتی بودن رئیس جمهور؟


Tuesday, 14 October 2008

چرا جمهوری‌ دمکراتیک ‌و چرا تشریفاتی بودن رئیس جمهور؟

در بهترین کشورهای دمکراتیک، قدرت قانونگذاری و انتخاب دولت، فقط در دست پارلمانی که دوره‌ای و با آزادی انتخاب میشود بوده (البته حضور ارگانی انتخابی و احتمالن از میان حقوق‌دانان، برای زیر پا گذاشته نشدن قانون اساسی لازم میباشد) و قوه قضائیه کاملن مستقل است، و یک قوه‌ی قضائیه‌ی مستقل، یعنی اینکه نه دولت و نه پارلمان و نه دیگر مقامات، حق دخالت در تایین قضات را نداشته و قضات به‌صورت دمکراتیک از میان حقوق‌دانان انتخاب می‌شوند.

در بهترین دمکراسی، رئیس‌جمهور تشریفاتی‌ست، یعنی عمرن! کاره‌ای نیست مگر اینکه قدرت‌های درون پارلمان نتوانند برای اداره‌ی کشور به تفاهم برسند. در چنین جمهوری‌ای نه رئیس جمهوری مثل "پوتین" یا "حسنی مبارک" زمینه‌ا‌ی قانونی برای وجود دارند و نه رئیس‌جمهوری مثل رئیس جمهور آمریکا، که فرمانده‌ی ارتش است و میتواند مجرمین را عفو کند و یا رئیس مادام العمر دیوان عالی کشور را توصیه و یا مصوبات مجلس را وتو کند. 
[کسانی که حتا با داشتن دمکراسی سلطنتی (و نه با سلطنت مشروطه که شاه در آن قدرت‌مند است) مخالفند، به این خاطر که نمی‌توان به مقام سلطنت، حتا اگر تشریفاتی هم باشد، اعتماد کرد، چگونه می‌توانند طرفدار رئیس‌جمهوری باقدرت باشند؟ اگر دمکراسی ِ آینده‌ی ایران، نوپا و ضعیف است و این احتمال هست که فردِ دیکتاتوری به نحوی رای مردم را بدست آورد و از مقام قدرت‌مندی که قانون اساسی به او داده سوء‌استفاده کرده و زیرآب دمکراسی را بزند، نهایت حماقت است اگر مقام ریاست‌جمهوری را تشریفاتی نکنیم.]

در بدترین دمکراسی، ریاست مملکت به صورت دربست! ولی باز هم به صورت دوره‌ای و با آزادی، به یک فرد داده می‌شود. البته تصور چنین وضعیتی یه مقدار مشکله و من به شما حق میدهم هرچند که گرفتنی‌ست!!

شاید موجزخلاصه‌ترین! تعریف دمکراسی را در جمله‌ی: «روش حکومتی که در آن کلیه‌ی قدرت‌های مهم حکومتی، به‌صورت دوره‌ای و با آزادی، به افراد واگذار می‌شود» بتوان حتمن! پیدا کرد. از آنجا که همانطور که مشاهده می‌شود! در دمکراسی جایی برای قدرتی حکومتی و موروثی، یعنی جایی برای سلطنت مشروطه نیست، و از آنجا که ایران مثل هلند و نروژ نیست و تاریخشان هم یکی نیست و سلطنت ایرانی عرضه‌ و فهم و شعور و تمدنش را نداشت که مثلن هلندی شود و دست از قدرت حکومتی بردارد و خلاصه! سقوط نکرده و مدفون نشود، و برای زنده کردن این مُرده، ناف اکثریت مطلق سلطنت‌طلبان ایرانی به میراث‌دار نامی‌ی بزرگ‌ساواک‌ارتشداران، رضا پهلوی بسته شده و ایشان هم که در آرزوی به‌دست‌آوردن اختیارات یک پادشاه مشروطه و قدرت حکومتی هستند، بنابراین من که طرفدار داشتن یک رئیس جمهور یا شاه و ملکه ای بی قدرت و تشریفاتی بودم، دیگر توهم امکان ایجاد سلطنت دمکراتیکی نظیر کشورهای اسکاندیناوی در ایران را، کمک به توسعه‌ی مجموعه‌ی سلطنت‌طلبان و در نتیجه مانعی بر سر اتحاد دمکراسی‌خواهان دانسته و جمهوریخواهی‌ام را به جهانیان! اعلام می‌کنم و به اعلام کرده‌ها می‌پیوندم! و البته معلوم است که مردم حق انتخاب دارند.

ب.ن: چند تا نقل قول از خودم در رابطه با نظام پادشاهی:
«30 سال از سرنگونی‌ی پادشاهی که طبق قانون مشروطه بزرگ‌ارتشداران بود، طبق قانون مشروطه شورای نگهبانی به نام مجلس سنا داشت که نیمی از انها را خود منصوب میکرد (و چه جای تعجب که به واسطه‌ی مقام و پول عده‌ای از "انتخابی‌"ها هم در واقع گوش به فرمان او بودند)، طبق قانون مشروطه میتوانست هر موقع که بخواهد هر دو مجلس را با هم یا بی هم منحل نماید و اصلن از سکوی همان قانون اساسی مشروطه میتوانست به جایگاه دیکتاتوری درست و حسابی عروج نماید، همانطور که هم خود و هم پدرش چنین کردند، آری، 30 سال بعد از این، هنوز عده‌ای مشروطه‌طلب، با ظاهری دمکرات و به رهبری آقای رضا پهلوی، به دنبال کسب منزلت و مقام و قدرت موروثی هستند و به اتحاد دمکراسی‌خواهان واقعی ضربه میزنند

«دیکتاتورها اگر به رای مردم احتیاج داشته باشند، نمیگویند «من دیکتاتورم! به من رای بدهید». و برای اینکه فراموشی‌ای یا شکی در همیشه "دمکرات" بودن «شاهزاده» وجود نداشته باشه، بد نیست به کتاب «نسیم دگرگونی»‌ی ایشان که بعد از دو دهه و چندی از سرنگونی پادشاهی نوشته شده سری بزنیم:

رضا پهلوی، «نسیم دگرگونی»‌: «نهاد پادشاهی، در طول بیست و پنج قرن تاریخ مدون ایران، یکی از ارکان اصلی کشورمان بوده است... من امروز، نقش بالقوه‌ی پادشاهی را در قالبی کاملا متفاوت با آنچه در گذشته‌ی کشورمان وجود داشته است، می‌بینم.
در طول هزاره‌ها، پادشاهی... موجب ثبات امپراتوری ایران و به کرات حافظ تمامیت ارضی میهنمان بوده است. اما پادشاهی در قرن بیست و یکم، باید در اساس با نمونه‌هایی که در گذشته وجود داشته است، متفاوت باشد و استمرار ان تنها در قالب حکومتی مشروطه و در چهارچوب جامعه ای براستی مردم سالار میسر است. به سخن دیگر، پادشاه، مظهر و سمبل یک ملت می شود و در واقع، هیچ مسئولیتی در هیچ شکل و صورتی، در امور دولتی نخواهد داشت. در نظام مشروطه، ریاست دولت، آشکارا بر دوش نخست‌وزیر است....
بعوان وارث تاج و تخت ایران، من مرتبا در باره‌ی اندیشه‌هایم در مورد نقش پادشاهی در ایران مدرن فردا و سازگاری آن با دموکراسی، مورد پرسش قرار می‌گیرم...
در نظام پادشاهی مشروطه، ریاست دولت، آشکارا بر دوش نخست وزیر منتخب است و نه پادشاه. نخستین تصور نادرست از جانب اکثر طرفداران جمهوری در ایران، این فرضیه آن‌ست که پادشاه هم سلطنت می‌کند و هم حکومت...
بهترین نحوی که یک پادشاه می‌تواند به کشور خویش خدمت کند، حفاظت و پاسداری و تضمین حاکمیت قانون‌ست... پادشاه، چه مرد باشد و چه زن،...باید از روند و اداره‌ی روزمره‌ی حکومت،... پرهیز کند و جدا بماند...
من شخصا برای ایران، نظام پادشاهی مشروطه را برتر از جمهوری می‌یابم. اگر غیر از این بود، بیش از دو دهه‌ی پیش، وظایف وارث و تخت ایران را بر دوش نمی‌گرفتم....
در ایران، نهاد پادشاهی، در واقع عنصری کلیدی و حیاتی برای حفظ اتحاد و یکپارچگی ملی بوده است... امروز، در شایستگی نهاد پادشاهی برای ایران، همان اهمیت و همان ارزش تاریخی مطرح است – اهمیت و ارزشی که حتی از دوران پیش از انقلاب هم احتمالا فراتر رفته است...
اگر هم‌میهنانم مرا بعنوان یک پادشاه مامور خدمت به وطنم بکنند، تا آخرین لحظه‌ی زندگی، مطابق با وظایفم در حفاظت از حقوق مردم، و مطابق با قانون اساسی اینده‌ی کشور در پیشگیری از هر نوع تبعیض، مدافع آن مبانی و اصول یادشده، خواهم بود» فصل ششم

رضا پهلوی، سخنی با ملایان حاکم« در این مقطع از زمان، من با صراحت از ملایان حاکم دعوت می‌کنم که بگذارند یک همه‌پرسی ملی آینده‌ی کشور را معین کند... ملایان حاکم، بیش از هر کس دیگر باید نگران سلامت و امنیت خود در برابر انتقام توده‌های خشمگین باشند... من نمی‌توانم به پیش‌گویی وقایعی که در یک نظام جمهوری جدید رخ خواهد داد. ولی اگر من در آینده در موضع رهبری باشم و تا جائی که در چهارچوب قانونی و توانائی ویژۀ یک پادشاه مشروطه وجود دارد، حاظرم پناه ملایان در برابر یک موج احتمالی «عدالت انقلابی» از سوی شهروندان انتقام‌جو باشم... ملایان حاکم به احتمال زیاد درک می‌کنند که ... فقط نظام پادشاهی به دلایل تاریخی، از مشروعیت و قدرت اخلاقی ویژه‌ای برای دعوت به آرامش و آشتی گروه‌های سیاسی رقیب برخوردار است...» فصل هشتم


جالبه، فکر می‌کنید «پادشاهی که حافظ و پاسدار و متضمن حاکمیت قانون‌ و عنصر کلیدی و حیاتی برای حفظ اتحاد و یکپارچگی ملی و موظف به حفاظت از حقوق مردم و پیشگیرنده‌ی هر نوع تبعیض» است، سوپرمن است یا نباید فرمانده‌ی نیروهای انتظامی باشه؟ احتمالن ایشان باید نقش قاضی را هم بعهه بگیرند تا عناصری را که قانون و حاکمیت آن‌ را زیر پا گذاشته‌اند، محکوم کرده و به مجازات برسانند. به هر حال، آقای پهلوی از راه تظاهر و تقلب، به دنبال قدرت و توانایی‌ی قانونی و ارثی و ویژه‌‌ی پادشاه مشروطه هستند و خودشان هم خوب میدانند که چنین خواسته‌هایی با اصول دمکراسی جور درنمی‌آید.»




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما می‌.تواند تاثیرگذار باشد. برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه‌ رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید. فحش دادن آزاد است، خالی کنیدعقده‌.ها را ، اما زیاد تکرار نکنید.