۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

آقای «علی‌رضا رضایی» لطفن نه مبلغ فرهنگ تجاوز باشند و نه کسی را تهدید به تجاوز کنند


در مبارزه با فرهنگ تجاوز، اول این قسمت از حرف‌های تهدیدآمیز اخیر ایشان را به کسی که گویا برای دریافت پناهندگی و سوءاستفاده، خود را انقلابی و خبرنگار جازده بخوانید:

علی‌رضا رضایی: « خالی‌بندان در جهان صنعت‌گرند! ... ما: ببین! من نه علی الحساب از این سی سال خارج مونده‌هام که زیاد آمار اوضاعو ندارن تو اینارو که براشون میگی بگن آخ الهی بمیرم برات بعد جفت جفت تیغشون بزنی، نه به کارت میام که محض مخ زنی بیشینی از این قصه‌ها بگی طرف غش کنه برات بعد بکشی پائین که محل تجاوز رو نشونش بدی تهش هم بگی ما که کشیدیم پائین، خب چه کاریه! بیا محل‌های دیگه رو هم ببین! بشینی دوباره از این ویز-ویزها بکنی این‌دفعه خودمون همینجا می‌ریزیم سرت دسته جمعی یه سابقه انقلابی تمیز برات می‌سازیم‌ها! والا!»

خوب خودمونیم! جواب یه عده که از قضا همه مرد هستند! و اومدن یه خالی‌بندی‌هایی کردن و شاید سوءاستفاده‌یه مالی و جنسی از زنان ساده‌! خارج‌نشین هم کرده‌اند اینه که ملت و از جمله آقای رضایی، در نقش ناجی‌! این زنان، این مردان را به تجاوز تهدید کنند؟ این چه فرهنگ لمپنی‌ای است که آقای علی‌رضا رضایی مبلغ آن شده است. من مخالفتی با آگاهی‌دادن یا افشاکردن (البته به‌جز دخالت در زندگی‌یه خصوصی افراد) ندارم ولی کسی که کس دیگری را به هر دلیلی و از جمله به دلیل خالی‌بندی! تهدید به تجاوز می‌کنه، بدجوری میراث تجاوزکاران و فرهنگشان را به ارث برده و آنرا اشاعه میده و خوب، یه عده‌ای هم باید با این فرهنگ مبارزه کنند. همین پریروزها بود که ایشون با دوستشون نیک‌آهنگ کوثر، در مبارزه با سبزاللهی‌ها، به شیوه‌ای کثیف این طور نوشتند:

علی‌رضا رضایی: «مشروح دیدار فوق محرمانه ما با نیک آهنگ در پاریس ! ... ما : دست شما درد نکند . راستی ما چرا باید از موسوی بد بگوئیم هی ؟ دلت خنک می‌شود خدای نکرده ؟ آخر ما از موسوی یک کم خوشمان می‌آید بعضی وقتها و از کروبی بیشتر کم خوشمان می‌آید خیلی وقتها .
نیکان : خنگ خدا ! همین است که بعد از اینهمه مدت هنوز گشنه می‌باشی ما که مهمانیم باید در پاریس برای تو سیب زمینی سرخ کرده و از آن نوشیدنهای مبتذل بخریم دیگر . الآن باید یا بدون تف و صابون بروی در انتهای این دو نفر دربیائی یا باید با یک تن تف و صابون هم از انتهای همین دو نفر رد نشوی . اینطوری می‌توانی هر روز سی دفعه سیب زمینی سرخ کرده که خیلی دوست میداری بخوری با نوشیدنیهای مبتذل دیگر .
ما : عجب ! آنوقت ببخشید جسارتاً اگر یکنفر بدون تف و صابون رفت در انتهای این دو نفر و زبانم لال گیر کرد دیگر درنیامد چه جوری می‌شود ؟
نیکان : آنوقت طرف تازه می‌شود سبز اللهی !»

حالا من نمی‌دونم که چرا کسی پیدا نمیشه به ایشون بگه رفیق، دوست یا برادر عزیز! لایه‌های لمپنی را دور بریز و ازشون بپرسه که دوست داشتید همونطور که شما صحنه‌ی تجاوز به موسوی و کروبی از طرف سبزاللهی‌ها را تصویر کردید، یه نفر هم صحنه‌ی تجاوز به پدر و مادرت را تصویر می‌کرد؟


شاهکارهای ایشون یکی دوتا نیست. همین چند روز پیش، همجنس‌گرایان را ابنه‌ای نامیدند و در داستان‌های خشتک جر دادن، خشتک عمامه کردن، خشتک پرچم کردن ایشان که نقل و نبات نوشته‌هایشان هست، متاسفانه همه، هم حکومتیان و هم مردم آزادی‌خواه! هر دو تجاوزگر می‌شوند. البته خود ایشان هم بعضی موقعها هم اقرار می‌کنند که نمی‌دانند چرا انقدر خشتک خشتک می کنند، که در جواب باید به ایشان گفت عزیز جان، شما باید برید پیش یک روانشناس.

علیرضا رضایی: «آقای خزعلی ! منم بودم تا مامانم اجازه نميداد چيزی نمی نوشتم ... ! راست ميگوئي تو دكتر جان ! وقتي آدم يك چيزي تلاوت ميكند دوستان محترم سبز خشتك آدم را سرش پرچم ميكنند ... ميدانم دكتر جان ، تف ندادن خيلي سخت است آنهم وقتي كه آدم وسط ماجراي كهريزك شيرجه ميرود توي اندوه لبنان و بقيه خشتكش را سرش عمامه ميكنند . ... همان آخوند بشوي تا اگر چيزي سرت عمامه ميشود به كار همان غزه و لبنان بيايد . آخر خشتك هم شد عمامه ؟ ... وگرنه ميداني كه من هيچوقت از خشتكم حرف درنمي آورم . حالا اينكه چرا اينقدر خشتك در اين نوشته كاربرد دارد را خودم هم نميدانم ... »

به قول ماعر: هزاران بار خشتک جر بدادی، گهی عمامه، گه پرچم نمودی . برایت فرق نکرد این مردم هستند یا حکومت ، همه را تو تجاوز‌گر نمودی








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما می‌.تواند تاثیرگذار باشد. برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه‌ رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید. فحش دادن آزاد است، خالی کنیدعقده‌.ها را ، اما زیاد تکرار نکنید.