۱۳۸۶ شهریور ۲۱, چهارشنبه

تو میتوانی نقشت را بهتر بازی کنی! / نامه‌ای به خانم نیلوفر بیضائی


مهم!: برای درک فلسفه‌یه! من در موردِ املای فارسی وبرای راهت‌تر خاندنِ این یا آن! نوشته
در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌یه! املاعی

این نوشته، با دستکاری‌هایی ویراستاری و با حِفض تاریخ انتشارش، به این‌جا مونتقل شوده است
برای دسترسی به آرشیو وبلاگ‌های سابقم، رووی لینک بالا کلیک کونید


نامه‌ای به خانم نیلوفر بیضائی
تو میتوانی نقشت را بهتر بازی کنی!ا
نامه ای به نام خانم بیضائی و به کام همه

خانم بیضائی، نامه ام را با تقدیم این ترانه به شما، که روی آهنگی از کویین به نام "نمایش باید ادامه یابد" نوشته شده، هدیه میکنم. امیدوارم هدیه ام را هم شما بپسندید و هم دیگرانی که این نامه را میخوانند




تنها نمان

خواسته ی هر انسان، احترام شایان
حق ِ حق چشیدن، طعم فکر و بیان
این زمان،چه حقی داریم از انسانیت تو میهنمان

این شاهان ، "رهبران"،تحتِ نامِ قرآن
میکنند تجاوز، جنایت فراوان
سعی یشان، توی تبدیلِ ایرانی به حیوانیست گوش به فرمان

شد وقتِ جمعمان
عشقم تنها نمان

دائمن پاره پاره میشه قلب من
دائمن غم و دردِ میاد میشه جلب من
اما طبل من خروشان

"دارم یاد میگیرم، بیشتراز این باشم"
نه سر در گریبان، نه زمین گیر باشم
عقده ی، تو گلوم و میخوام بیارم بیرون که هست خفقان

دیکتاتور به هر نام، یا که با هر مرام
دشمنِ انسانِِ، بارِ سنگین برام
(دکلمه:)
طلوع خورشید آزادی وحشت قلدران
انتخابی شدن عذا یا شادی حتا امنیت نداریم تو خانه مان
(پایان دکلمه)
شد وقتِ جمعمان
عشقم تنها نمان

دائمن پاره پاره میشه قلب من
دائمن غم و دردِ میاد میشه جلب من
اما طبل من خروشان
(دکلمه:)
دیگه دوران حکومتهای موروثی و تک حزبی رسیده به پایان
من میگم حقوق بشر و دمکراسی برای مردم کشورمان
من میگم برای آغاز انقلاب آزادیبخش ومسالمت آمیزمان
وعده ی ما، جمعه‌ی [پنج‌شنبه‌ی] اول هر ماه، از ساعت 5 تا 7 بعد از ظهر، توی میدان وخیابان
(پایان دکلمه)
ماهی یـــــــــــــــــــــــک بار تو میدان ،خیابان
شد وقتِ جمعمان
عشقم تنها نمان

توکه یه بودی داری
نبودی داری
بیا بیا

من با آوازم یه نیازم سری بر روی سینه ای گلستان
با من بمان، تو بمان، تو بمان
تـــــــــــــــــــــنها نمان
(فایل صوتی با صدای خودم، بعدن فرستاده میشود)


خانم بیضائی

ای تو برای من بانوی دوستداشتنیِ تاتر ایران
ای خانم اهل سیاست و دارای یه مقدار؟!! کیاست
ای خانم اهل ادب و نویسنده
و هر شش ماه یا یک سال، راه اتحاد را به دیگران نشان دهنده و یا پرسنده
خانمی خواهانِ ایرانی آزاد، ایرانی دمکراتیک، که نه قدرتِ فردی
بلکه قدرت جمعی بر آن حکومت کند. که نه قدرت داشتننِ رئیس جمهورانی نظیر
پوتین و حسنی مبارک را قبول دارد و نه قدرت داشتن پادشاهان را
خانم سیاستمداری که تنها راه رسیدن به آزادی و حفظ آن را
در متمرکز شدنِ قدرت قانونگذاری و انتخاب دولت در دست پارلمانی که دوره ای
و به آزادی انتخاب میشود، میداند، همراه با یک قوه قضائیه کاملن مستقل
خشمِ نگاهت چه کسانی را میکند مضمحل؟!!
خنده ات دلِ چه کسانی را میشود مور مور و میدهد غِل غل
برق هدف و اراده و امیدِ چشمانت، چه کسی را در میاورد از آب و گِل

نیلوفر عزیز
ایران در التهاب است
دائم از این التهاب به اون التهاب میشه دست بدست
این رژیم مافیایی ِ ولایت فقیه، با تئوریسین هایی نظیر شریعتمداری،
با قضاتی نظیر مرتضوی، با بسیج و سپاه پاسداران و خبرگان و شورای نگهبان
تمامیِ شاهراههای تنفس مردم این مملکت را در چنگال گرفته است
حکومتی وحشی و هار
که حتی از طرف دانشجو، جعلیات میده انتشار
تا زورشو که داره ؟! پس چرا زودتر سرکوبشون نکنه؟!
مثل گوشت آبگوشت، حواله ی گوشتکوبشون نکنه؟!
مردم را وحشتزده کرده اند

و اینک وحشت بر پیشانیِ روزنامه نگارانی که در ایران فعالیت دارند، داغشان شده است
و آنها هر روز به عجز خود بیشتر پی میبرند:

احمد زیدآبادی، 5 خرداد 86:
در آن صورت [علاقه به انحصار مطلق قدرت]ا"
براي بازداشتن آنها [حکومت] از راهي كه در پيش گرفته‌اند[سركوب نيروهاي مسالمت جو]ا
"...كاري از كسي ساخته نيست

اینک ناله های جگرخراش و مَعیوسانه ی آنها:

احمد زیدآبادی، 13 تیر 86:
"... اگر كسي در اين دنياي پهناور فرياد من به گوشش مي‌رسد…
ما روزنامه نگاران ایران در معرض توهین و تحقیر و فشار و ظلم و ستم دولتی
قرار گرفته ایم… دلم مي‌خواهد تمام ناسزاهاي عالم را نثار جمعي كنم كه قدرت
و زور زودگذر دنيا چنان باد به دماغ و غبغبشان انداخته است كه ديگر
...چيزي به نام وجدان و عدل و انصاف در آنها يافت نمي‌شود
بدبختي مردمي را كه در اين گوشه دنيا به اسارت در آمده اند
آري به اسارت در آمده اند و از بديهي‌ترين حقوقي كه مردمان تحت اشغال نظامي بيگانه
...هم برخوردارند – حق انتشار يك نشريه – محروم شده‌اند، فرياد زنم
...زندگي‌مان از آرامش و امنيت تهي شده
"...من خود را مجاز مي‌دانم كه همه ناسزاهاي عالم را نثار اين قوم بدسگال كنم 

آری همه ی ناسزاهای عالم
نثار این قوم بدسگالِ پرورش یافته‌ی خمینی
دنبال چیزی به نام وجدان
در رژیم مافیاییِ ولایت فقیه و حکومت عمامه داران، نگرد و نشو سرگردان
ولایت فقیه و حکم عدالت؟!! فدای مغز کالت!ا
حکم حکومتی و حکمی منصفانه؟!! کدام مغز واقعا" از گچ گرفته حالت!ا
فشار و ظلم و تحقیر و توهین ، اسلام ِ ولایت فقیهی یعنی همین
و کجا هستند آن مسلمانانی که اسلام ِ ولایت فقیهی را قبول ندارند؟!! قرآن واقعیِ آنها کدام است؟
اگر اسلامِ مروجِ وحشی گری و آدمکشی را قبول ندارند
اگر خدای آنها ، خدای مساوات و عدالت و بخشش و عشق به آفرینش و مهربانی است
پس حتمن از زمان خود محمّد تا زمان عثمان
که قرآنِ امروزی نوشته و ارائه شد،قدرت پرستانی در قرآن دست برده اند و حتی مرگ را که قبول دارند
کار خدا و عزرائیل است، در اختیار گرفته اند. و در اسلام ِ آنها، خداوند دستور کشتار فرزندان خود را به دست
دیگر فرزندانش داده است. و هر مسلمانی که احساس کرد که اسلامش در خطر است، از طرف خدا برای
او مأموریت و حکم آمده است!! که بکش و نقش عزرائیل را بازی کن و دین را زوری کن و پرستش
مرا اجباری کن، که من به پرستش محتاجم؟!! و چشم فرزند کافرم را از طریق تو درمیاورم!!
چشم درآوری شده کارم!ا
ای خدای خداپرستان! که میگویند از همه چیز آگاهی! تو همان موقع که فرزندِ در آینده کافرت را میآفریدی، نمیدانستی که میخواهی چشمش را به جرم کافر بودن دربیاوری؟ میدانستی یا نمیدانستی؟!!! یعنی تو واقعا" او را آفریدی که چشمانش را و جانش را با خنجر
مسلمانان افراطی دربیاوری؟! چرا آفریدی؟!! مگر تو یک سادیست روانی هستی؟!!
ای مسلمانانی که خدایتان خدای زور و اجبار و قتل و غارت و انتقام و سادیسم نیست
پس قرآنتان جعلیست، و اگر فکر میکنید حرف خدا یکیست،
باز هم قرآنتان دستکاری شده و جعلیست
قرآن خود را ارائه بدهید!ا



خانم بیضائی
ایرانیان التهابی ترین دوران خود را به پیشواز رفته اند
و سگهای وحشی، درّندگی را به نماز رفته اند!
یک روز چهره‌ی خونین خانمی که اجبارِ مقنعه، او را خفه میکند
و یک روز درس وحشیگری برای مردمی که مشت و لگد و آفتابه را به تماشا نشسته اند
وحشیگری و هاریِ حکومت، از نظری نشانه ایست از ترس
ای حکومت! از این نسل جوان بیکار یا دبیرستانی یا دانشجو
که معنیِ دمکراسی را نسبتن فهمیده است، بترس
جمعیتی که روز به روز رو به ازدیاد میرود و آزادی و عدالت خواهی اش را از این گوشه و آن گوشه
نشان میدهد. رژیم که وحشت از این داره این نسل بتواند آرام آرام پخته بشه و با قاطعیت به میدان بیاد
با تمام قوا به سرکوب جنبش اعتراضیِ آنها و زنان و معلمان و کارگران و ... دست زده است.

و هر روز گلهایی از گلهای سرسبد جنبش، در زندانهای رژیم، پژمرده و پر پر میشوند
و مگر هر نسل چند گل میتواند پرورش دهد؟

چندتا نیلوفر بیضائی، چندتا شکوه میرزادگی، چندتا مهرداد درویش پور؟
ا[آینده‌گان در توونل زمان: فعلن با بقیه‌یه اسامی کاری ندارم، اما این دو نفر بالا، که اوون موقع شناخت
دوروستی از آن‌ها نداشتم، هر کودام افریته‌ای هستند برای جونبش آزادی‌خاهی‌یه مردوم ایران]ا
اینها دارند نسلی که بتواند پیوستگی شما باشد را میبرند به زندان و گور
چندتا امیرانتظام، چندتا طبرزدی، چندتا فرج سرکوهی، چندتا اکبر گنجی؟
هر روز در عذای سرکوبیِ نظایر آنها در حال و آینده، باید شکنجه ببینی و چه رنجی
چندتا مسعود نقره کار، چندتا مهرانگیز کار
چندتا سیمین بهبهانی، چندتا اسمائیل نوری علا؟
اینها همه از همین سرزمین ریشه گرفته اند از طلا
چندتا علی میرفطروس، چندتا داریوش آشوری
چندتا رضا علامه زاده، چندتا محسن سازگارا؟
چه جوری باید بالاخره سرنگون گنیم این حکومت نابکار را
چندتا شیرین عبادی، چندتا محبوبه عباسقلی زاده
چندتا نوشین احمدی خراسانی، چندتا بهاره هدایت؟
چندتا اسم میخوای قطار کنم برایت؟

و امروز صدها گل خوش عطر و بوی گیاه ریشه داری به نام مردم ایران
در همان شروع شکفتگی، دانه دانه از ریشه جدا میشوند
و این زندانیان و شکنجه شده گان و اعدامیان و قربانیانِ وحشیگری رژیم
بزرگترین سرمایه های مردم هستند که فنا میشوند

ای آزادیخواه ، این مردم واقعن شاهکار کردند که نظایری مثل تو را در آغوش خود پرورش دادند
بذرهایی افشاندند در سرزمین ایران تا اینکه به میوه بنشینند. میوه ای شیرین به دهانشان باش! رنجها
کشیدند و چه تحقیرهایی که ندیدند تا تو بتوانی تحصیلات داشته باشی و بشی نقشه کش آینده ی ایران
و اینکه چه جوری باید این جامعه رو پاک کنیم از شر این قلدران. میوه ی فهم و شعورشان باش!
تو نماینده ی شهامت فکری آنها هستی، تو نماینده ی افکار آرادیخواهانه ی آنها هستی
آیا باز هم این ملت نتوانست چند تا آدم درست و خوشفکر پرورش بده؟ آیا باز هم این کوه آتش فشان
از آتش تو گرمایی نگرفت؟ تو که قرار بود آتیش پاره بشی!! حیف اون همه زحمت!ا

بی فکری را خیلی ها دارند
ادعا کن که تو خوشفکری
شهامت را خیلی ها ندارند
ادعا کن که تو یه مقدار باشهامتی
و از تعارف کم کن و بر مبلغ افزا
ای مادرت برات نپوشه رخت عزا!ا

اما سرزمین مادری ما رخت عزا پوشیده است
از این همه صبعیت و وحشیگری

بیانیه انجمن اسلامی امیرکبیر، سه شنبه ۵م تیر ۱۳۸۶: 
از کسانیکه چنین وحشیانه به مقدس ترین مکان دانشجویان مسلمان یورش می برند..."
و حرمت مسجد را زیر پا می گذارند، انتظار چه رفتاری در بازداشتگاه های مخوف شان
می توان داشت؟ وقتی شبانه به سوی چهار دانشجوی بی پناه لشگر کشی می کنند و با
سبعانه ترین برخوردهای ممکن خدا را که میزبان این خانه مقدس است نادیده می گیرند
آیا تصویری شفاف از شکنجه های ایشان در بازداشتگاه های اوین
"...که بر دوستانمان در سیاه چاله های اوین روا می دارند، به ذهن متبادر نمی شود؟

محبوبه عباسقلي زاده - پنجشنبه 14 تیر 1386:
پروژه سرکوب جدي است ... احضار، دستگيري، ارعاب، منع فعاليت و احکام سنگين براي"
"...فعاليت هاي مسالمت آميز، بخشي ازفشاري است که هم اينک جنيش زنان ايران با آن مواجه است 

بيانيه اعتراضي انجمن اسلامي تربيت معلم: - پنجشنبه 14 تیر 1386:
علم را هم مافيايي کرده اند... انقلاب فرهنگي دوم در راه است"
"تا خفقان و جو رعب و وحشت را در دانشگاه ها دو چندان کند

ابراهیم نبوی، چهارشنبه 3 مرداد 86:
"...تروريسم فقط به معني کشتن يک آدم به روش غيرقانوني نيست، تروريسم يعني ايجاد وحشت ملي..
شرايط دارد ترسناک مي شود... شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده را هم ديروز به دادگاه انقلاب احضار
کرده اند و کيهان به شيرين عبادي اتهام زده است که او هم در « براندازي نرم» دست دارد.... « سرقت از بانکها افزايش قابل توجهي داشته است.» ...در ماههاي اخير سن فرار دختران از 16 سال به 14 سال رسيده است..
به نظر من جامعه به طرف انحطاط شديد و ايجاد حس نااميدي و وحشت پيش مي رود
اين حرف رمضان زاده را دست کم نگيريم که گفته است از طريق ايجاد فشار طرح امنيت اجتماعي و اعدام
...اراذل و اوباش و فشار به زنان مي خواهند همه را بترسانند
"مي خواهند ملت به غلط کردن بيفتد. وضع ترسناکي است

آری حکومت ولایت فقیه، این حکومت تروریستی
این حکومت وحشت به رهبری آیت الله
علم را هم مافیایی کرده است

ابراهیم نبوی، 13 مرداد 86:
اینجا ایران است، طناب هایی آویخته بر گردن آدمیان..."
برای آن که مردمان بترسند و بترسند و بترسند....شما روح مردمی که این صحنه را می بینند نیز
به دار می کشید. شما چشمان ملت را به وحشت و پلشتی آلوده می کنید. شما زندگی را در همه می کشید
شما قیمت انسان را ارزان می کنید. شما روح یک ملت را می کشید.... مدتهاست که وارد باتلاق شده ایم
ما با شتاب به باتلاق فروپاشی اخلاقی یک ملت فرو می رویم. دست و پا زدنی که بالای دار می بینیم
دست و پا زدن من و تو نیز هست، دست و پا زدنی که هرچه بیشتر ادامه پیدا کند
"...زودتر وارد گنداب می شویم و زودتر می میریم
(این نقل قولها به معنی تأیید خط مشی آقای نبوی نیست)

ایران
سرزمین من، سرزمین دار
دست نگهدار، دست نگهدار
چون من سالها نشسته ام منتظر معجزه
تا یکی بیاد!! دست منو بذاره تو دست یار
تا یکی بیاد!! من و اونو انقدر نذاره خمار
تا شاید بچه ای به دنیا بیاوریم
و اون بچه، بچه ای به دنیا بیاورد
تا او بتونه یه روز بشه دست بکار!ا
تو رو خدا دستهای ما رو تو دست هم بذار!ا
ایران
سرزمین من، سرزمین دار
دست نگهدار، دست نگهدار
بدون یک گروه رهبریِ قدرتمند
حرکاتت بیشتر میشه دیوونه وار
دست نگهدار، دست نگهدار
بذار در بیام از این خمار!ا

خانم بیضائی
ملتی که هنوز روشنفکران دمکراسیخواهش متحد نشده اند
ملتی که هنوز ستاد رهبری ای ندارد که متعهد به خواسته های مشترکش باشد
و هنوز نمیداند که بعد از کنار رفتن ِ این حکومت سرکوب
ادارۀ ضروری ِ کشور را میخواهد در دستهای چه کسانی بگذارد
از نظرِ روحی و روانی به یاس و دلمردگی و ترس و ناامیدی دچار خواهد شد
و یا با حرکاتی نسنجیده و دیوانه وار، شاید تبدیل به غبار خواهد شد!!
و روحیه ی روشنفکران جنبش آزادیخواهیِ ایران، روحیه ی افسردگی ست
ناامیدی محض از اتحاد، و این عین مردگی ست
و تحمل هر روزه ی این رژیم مثل هر روز گه خوردگی ست
و بدون اتحاد، همین رژیم حق بقا پیدا میکند و تا بتواند ما را شقه شقه کرده و جدا میکند

بسیاری نگران اینند که اگر اکنون شورشی و انقلابی در ایران رخ دهد
در نبودِ یک قدرت جانشین، مردم و مملکت سالها در خون و آتش غرق شوند و همین نگرانی
باعث شده است که بسیاری از آنان که واقعن هم آزادیخواه هستند، قاچ زین اصلاح طلبی را
دو دستی نگهدارند تا اسب سواری پیشکش جناح راست اصلاح طلبان. و جواب چیست؟
آیا این رژیم حق بقا دارد؟! آری دارد، اگر گلهای سرسبد گیاه ایران، روشنفکران آزادیخواه ایران
آنقدر بلوغ سیاسی نداشته باشند که خود و مردم را در زیر یک پرچم به اتحاد دربیاورند
هر کس این کار دشوار را میخواهد به دوش دیگری بیاندازد؟!
هیچ کس در خود تواناییِ بوجود آوردن حرکت را سراغی ندارد؟!

نیلوفر عزیز
اکنون میتوانم تو را به هنگام تدارک نمایشی، تصور کنم :
نه نه نه عزیزم!! توو این صحنه، تو باید چهره ات یه حالتی داشته باشه که "گُر" گرفته باشی..."
بیقرار، نه اینکه با چشمانی خمار. از چشات باید جرقه بباره، نشانه ای از عظم و اراده
"...ببین اینطوری! خوب همه آماده اند؟ یه بار دیگه صحنه رو اجرا کن

خانم بیضائی
من از لابلای حرفاتون متوجه شده ام که در عین جمهوریخواهی، تعصب یا ترسی ندارید از اینکه
با سلطنت طلبان دمکراتی که میگویند مقام سلطنت، فقط مقامی تشریفاتی است، متحد بشید
این شروع خیلی خوبیه. شما سالی یکی دوبار حرف از اتحاد میزنید
و از این نظر شایسته ی سپاسید. آیا در این زمینه با کسی هم در تماسید؟

الآن، وقت این نیست که فقط بگوییم باید متحد بشویم
وقت اینست که بگوییم بر چه مبنا و با چه کسانی میتوانیم متحد شویم
یا شما چند نفر از طیفهای مختلف سیاسی را نمیشناسید که اعلام کنید با آنها در رسیدن
به دمکراسی متحد هستید؟ اعلام کنید و از همه بخواهید که به قضاوت بنشینند. و من شما را
متحد خودم میدانم و آرزو دارم که زودتر روزی برسد که
ستادی بعنوان "ستاد رهبری انقلاب مسالمت آمیز ایران"، درست شود
و شما هم مثل اکثر افرادی که نام بردم و نام خواهی برد، و نام خواهند برد، یکی از اعضاء آن باشید
ستادی که بتواند شایستگی خود را به آزادیخواهان نشان دهد. آیا بدون چنین ستادی میتوانید تصور یک جنبش سراسری و بزرگ و پرقدرت و یک زبان و هدفمند را در ذهن راه دهید؟! ایران در تب ناامیدی میسوزد
تکه تکه های این ملت را چه کسی به هم میدوزد؟!
دیگر نمیتوان فقط شعار اتحاد داد، اکنون بیشتر وقط عمل است. آستینهایت را بالا بزن.

تو میتوانی نقشت را بهتر بازی کنی

اکنون میتوانم تو را به هنگام تدارک نمایشی، تصور کنم :
نیلوفر: نه نه نه عزیزم!! تو با این حالت، داری بیشتر زهرخند رو به نمایش میذاری"
در صورتی که باید لبخند امید رو به گونه ات نقش ببندی و مثل گل بخندی
میدونم برات سخته تصور کنی که ایرانی جماعت اتحاد پیدا کنه
گزارشگر: نیلوفر در اینجا به محض اینکه کلمات "ایرانی جماعت" را /
/ از دهان خود شنید، دچار حس ِ بدی شد
نیلوفر: اصلن من بعنوان ایرانی جماعت، دیگه از خودم خسته شدم!ا
ببین چیکار کردی!! قیافه ی خودمم خراب شد!ا
/ هنرپیشه: بابا تو فیلت یاد هندستون کرده به من چه. من چه گناهی کردم؟!ا /
نیلوفر: نه نه تو تقصیر نداری. من از خودم ناراحت شدم. من و تو هم یکی از همین جماعت هستیم
ببین چقدر شایسته‌ی خوشفکری و شجاعت هستیم؟!! خوب حالا به خاطر دلخوشیِ خودمون، تصور کن که
به این جماعت امیدوار شدی و و میتونی که انتظاراتی که از دیگران داری، خود منتظر نگذاری
/ یه موقعی من ِ عاشقپیشه رو سر قرار جانذاری /
نیلوفر: ببین من چه جوری بازی میکنم! خوب همه آماده اند؟! یک بار دیگه صحنه رو اجرا کن...."

بزن به طبلی
برقص برقص عزیزم ،، تا دست و پائی داری
بشکن قفس عزیزم ،، تا پر و بالی داری
ضربه به زورگو بزن ،، تا فکر و حالی داری
حرفی بزن عزیزم ،، اگه آمالی داری

خواسته های من و تو ،، یه جا که فرقی داره
جای دیگه یه جوره ،، با هم فرقی نداره
خواسته های مشترک ،، دست توی دست میاره
چراغ تنهای ما ،، زرق و برقی نداره

دستی به یاری بدیم، کنیم روبوسی، کنیم روبوسی
عشق به آزادی بدیم، بزن به طبلی، بزن به کوسی
عشق و آبادی بدیم، چقد تو زیبا، چقد ملوسی

اختلاف هر چی میخواد که داشته باشیم ،، که داشته باشیم
میخوایم که حق وجود ما داشته باشیم ،، خفه نباشیم
حق وجود ما تو دمکراسی یه ،، تو آزادی یه
واسه رفع اختلاف چماق و زنجیر ،، نداشته باشیم

خواسته های اساسی مون، میگم از این قراره
به جز آشوب و تهمت، سرکوب ِ حق ملت
آزادیِ بیان فکر، قید و شرطی نداره
تشکیل حزب و گروه، جواز لازم نداره

هر کسی خواست و تونست، رای مردم میاره
توی قانون گذاری، مجلس ِ همه کاره
قدرت دولتی رو، مجلس رو کار میاره
دولت و دین کارشون، مداخله نداره

دستی به یاری بدیم، کنیم روبوسی، کنیم روبوسی
عشق به آزادی بدیم، بزن به طبلی، بزن به کوسی
عشق و آبادی بدیم، تو ای فریبا، بده یه بوسی

احمق و یا فهمیده هر جائی پیدا ،، معلومه میشه
هر جا کلاهبرداری تا بشه بشه ،، معلومه میشه
نیست دمکراسی بهشت ولی برای ،، گرفتن حق
میشه خیلی راه،عزیز توش بشه پیدا ،، معلومه میشه

دمکراسی عزیزم یعنی تمدن داریم
شکنجه و اعدام و دیگه کنار میذاریم
قوهً قضائیه یِ مستقلی داریم
قاضی ها رو به رأیِ حقوق دونا میگذاریم

حق کسب اطلاع و اعتراض و داریم
حق شکایت ازهر مقام ناز و داریم
حق عقیده به دین یا بی خدائی داریم
حق حجاب و یا که لباس باز و داریم

دستی به یاری بدیم، کنیم روبوسی، کنیم روبوسی
عشق به آزادی بدیم، بزن به طبلی، بزن به کوسی
عشق و آبادی بدیم، ندی یه بوسی، میگم چه لوسی!ا
(دکلمه)
اگه دشمن مردم نیستی،مخالف حق همیشگی یه انتخاب حکومت
از طرف اونا نیستی.حالا با انتخابشون موافق هستی یا نیستی.
با حرف و عملت نشون بده که به فکر اصلاح جامعه هستی،
تا شاید مردم امتحانی بهت بدن دستی


نیلوفر عزیز

خود را تماشاگر تاتر خودت فرض کن و ببین در صحنه ی تاتر زندگی
آیا میتوانی نقشت را بهتر بازی کنی؟!ا
امید برکناریِ حکومت شکنجه را با چه نقشی به من میدهی؟
من هم با همین نامه ای که به شما مینویسم، به نوعی نقشم را بازی میکنم
اینطور که من تا حالا دیدم گروه های جمهوریخواه
نمیتوانند تصور کنند که شاه یا ملکه ای در ایران باشد و
حق داشتن قدرت و دخالت در سیاست نداشته باشد و یا نتواند قدرت بگیرد
و بنا براین در همون اول کار غیر دمکراتیک عمل کرده و بسیاری از کسانی را که میتوانند
شاهِ بی قدرت را تصور کنند، از حق انتخاب محروم میکنند. و از طرف دیگر گروه های سلطنت طلب
خود را بسیار دمکرات و سکولار جا میزنند و بخشی از مردم را به خود جلب میکنند، بدون اینکه
صریحن بگویند که وظیفه ی مقام سلطنت فقط تشریفاتی ست و او حق دخالت در سیاست و قضاوت و
امور مملکتی را ندارد. من که خودم یک جمهوریخواه سوسیال دمکراتم و اصلا" دوست ندارم که
رئیس جمهور قدرت داشته باشه، در کل میتونم به جمهوریخواهان اعتماد کنم
ولی هر دو گروه، فضای سیاسی دمکراتیک را در غبار و مهِ ترس و بی اعتمادی فرو برده اند


حشمت اله طبرزدی ، 5 مرداد 86:
آره؛ دوستان عزيز! بدبختی ما خودمان هستيم"
مايی که حاضرنيستيم حتی درباره ی يک مسئله موضع مشترک داشته باشيم
به خدا نود درصد ما به خاطر ترس از دولت اسلامی است
که حاضر نيستيم دعوای بيهوده و تکراری ۲۸ مرداد و کوفت و زهرمار رو کنار بذاريم
و فکری به حال اين ملت بيچاره و اين دانشجويان زندانی بکنيم...... اگر همه ی ماها که
دم از دموکراسی،حقوق بشر و عدالت می زنيم،يه بار و فقط يه بار بر سر يک مسئله
مثلا دفاع از زندانيان سياسی،هم موضع بشيم ديگه دولت اسلامی،به خودش اجازه نميده که
چند تا دانشجو بی گناه رو مدتها توی سلول انفرادی بيندازه.اما دريغ از يه جو آگاهی و درايت!
آره من از اراذل و اوباش و حتی آن زن و مرد زنا کار که به سنگسار محکوم شدن
درمقابل اين دولت اسلامی دفاع می کنم. من ازهمه ی اونايی که دولت اسلامی به هر دليل
حتی جرم و جنايت به زندان انداخته دفاع می کنم
من تنفر خودم رو از اپوزيسيونی که گرفتار دعوای ۲۸ مرداد و مصدق و شاه است، اعلام می کنم
من از مخالفين قلابی و اپوزيسيون دروغين حالم به هم می خوره
رهبر من نه مصدق، نه شاه، بلکه رهبر من اکبر محمدی است... با شما ها هستم. آره! خود شما
شمايی که ادعای وطن پرستی و شاه پرستی و مصدق پرستی و سياست پرستی از جان انسان ها
و حقوق آنها برات مهمتره. من جان انسان های بی گناهی رو که هر روز به بهانه ای به دار آويخته می شن
يا تو سلول انفرادی تحقير می شن يا از فقرو بيچارگی دست به خودکشی می زنن
از وطن تو و مصدق تو و شاه تو و حزب و گروه تو، بيشتر دوست دارم
اگه دولت اسلامی با سياست های جاهلانه و مردم ستيز خودش، عملاً جوان های بيکار را...
( به تعبير خودش) اراذل و اوباش پرورش ميده و بعدميکشه بالای چوبه ی دار
شماها با اين تفرقه و سکوت مرگبار خودتان در جنايت اين رژيم شريک هستين
دلتون خوشه که ... هر ندای وحدت بخش رو به بهانه ای در هم می کوبيد، پاسخ مثبت نميدين
و يا عليه آن تبليغات راه می اندازين
يکيتون از فرط جمهوری خواهی و مصدق پرستی دارين می ترکين
و اون ديگری هم از فرط سلطنت طلبی و شاه پرستی....."


ما خودمان عامل بدبختی خودمان هستیم!ا

میبینی نیلوفر عزیز

من بی نهایت برای مبارز آزادیخواهی چون طبرزدی احترام قائلم
هر چند با بعضی حرفاش موافق نباشم. ناامیدی، یاًس و تنفر از خودمون. اینه حاصل سالها مبارزه!!
بدبختی ما خودمان هستیم! و خوشبختیمان نیز در دست خودمان است
نقشی داسته باش در خوشبختی و از اسم و رسمت استفاده کن!ا
امیدورام تو جزو آن 10 درصدی باشی که موضوع اصلی بحثهای روشنفکری را ببری سر بحث اتحاد
و نترسی و به همه گیر بدی!! از همه سوال کنی و مخصوصن جواب بخوای تا معلوم بشه کی میترسه
ا(که البته به هیچوجه جرم نیست)، کی خودخواهه، کی اونقدرها هم که میخواد نشون بده
دمکرات نیست و کی میتونه بهتر باشه

و به همه بگی: عزیزم عاشقی که این همه ترس نداره یا که این همه ناز
و بفهمی که با چه ناز، میشه گردنبندِ خودخواهی رو کرد از گردن باز؟
و خواهش از تو و امثال تو: تا چنین اتحادی صورت نگرفته، از پای ننشین و روحیه تو نباز
من هم از این همه تفرقه و بی اراده گی در جمع و جور کردن خودمان، متنفرم

کوتاه کنم و بگویم هدف من از این نامه، ارائه ی طرحی است برای اتحاد
"و ایجاد "ستاد رهبری انقلاب مسالمت آمیز ایران
[آیندگان در توونل زمان: ما به یک جونبش سبز در سال ۱۳۸۸ اهتیاج داشتیم تا مخمل‌بازی را کنار بگزاریم]

هر جرقه ای یک خواستگاهی داره
و ببین عاشق چه تکیه گاهی داره
خواستگاه این جرقه باش



خانم بیضائی

بگذارید بطور امتحانی ببینیم که آیا من و شما میتوانیم بر سر این طرح به توافق برسیم؟
آیا جائی از آن باید حتما" تغییر کند تا شما آنرا قبول نمایید؟! با منتظر دیگران نشستن و
بدون داشتن اراده ای قوی برای اتحاد، همواره در همین مرحله جا خواهیم زد

در پایان ترانه زیر را نیز به شما هدیه میکنم
و امیدوارم هر چه زودتر بتوانیم آزادی را به یکدیگر عیدی دهیم


سفره ی عید
سفره ی عید امید سالی خوش میاره
سکه میگه نبودش هِرس و جووش در بیاره

ماهی های سرخ زیبائی یه زندگی یه
بهترش و میخوای، خیلی دوندگی یه
لذت شو میخوای، نبود ِ بندگی یه
عزت شو میخوای، بال پرندگی یه

بگو وجودت چه قابل عرضه داره
سرخ ِ لبات چه گرما و چه مزه داره
زیبائیِ عشق و آزادی توی بهار بیشتر مزه داره مزه داره

سفره ی عید اشارتِ جوان بهاره
سبزه ی نو تراوت ارمغان میاره
سیر و سرکه میگن درد و بلات به جونم
سمنو و سنجد میگن ضعف نگیر جونم
میگه سنبل عطرت بگیر هم عطر تو جونم
واسه حقت جرأت بگیر نگو ارزونم

بگو وجودت چه قابل عرضه داره
سرخ ِ لبات چه گرما و چه مزه داره
زیبائی ِعشق و آزادی توی بهار بیشتر مزه داره مزه داره
(دکلمه)
میگن سرکه علامت صبر و سرپرستی یه
سنجد علامت عشق و سرمستی یه
سمنو ، یک هنرِ آشپزی
بگو براش چه آش میخوای بپزی؟
سبزه ، نشانی از باروری
هرگز نشه به زور تو بار ببری
(پایان دکلمه و ترانه)
--------------------

و تو آزادیخواه
نابود کردن بساط حکومت زور را چه ابتکار بکار میبری؟

موفق باشیم
دوستدار شما و همه ی آزادیخواهان

شاهین دلنشین
10 آگوست 2007


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما می‌.تواند تاثیرگذار باشد. برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه‌ رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید. فحش دادن آزاد است، خالی کنیدعقده‌.ها را ، اما زیاد تکرار نکنید.