۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

چرا مهاجرانی و کدیور، تا آن حد که یکی از آن‌ها را گرگ خطاب کردند، آبروی خود را به خطر انداختند؟


برای اینکه آقای موسوی قاطعیت نداشت، یا نمی‌توانست* داشته باشد. بعد از تجمع‌های میلیونی برای اعتراض به تقلب و واداشتن خامنه‌ای به قبول ریاست‌جمهوری‌یه آقای موسوی در خرداد 88، ایشان نتوانستند و شاید تلاش چندانی هم نکردند (به این قسمت از گفته‌های خانم مسیح علی‌نژاد توجه کنید*) که چهارچوب اعتراضات را در چهارچوب جمهوری اسلامی و در حد تلاش برای احقاق حداقل حقوق مردم و به‌ریاست‌جمهوری‌رساندنشان نگه دارند. نیروهای اپوزیسیون افراطی‌ای که از سیاست و تاکتیک و استراتژی فقط «مرگ بر جمهوری اسلامی / شرکت در انتخابات یعنی تایید حکومت و همکاری با آن / مرگ بر خامنه‌ای / ولی فقیه و همکارانش را دستگیر و مجازات کنید» را یاد گرفته‌اند، همراه با بخش کوچکی از جوانان و دانشجویان دوآتشه‌انقلابی و البته به کمک افرادی چون محسن سازگارا، که تو این وسط‌ها فراخوان تسخیر سازمان‌های دولتی را هم داده بود!! با به انحراف بردن و رادیکال‌کردن شعارها و هر روز و هر روز برگزاری تجمعات برای دادن شعارها و کرکری‌های بی‌پشتوانه، هم باعث وحشت بیش‌ازحد و بی‌دلیل یا کم‌دلیل حکومت و حرکات وحشیانه‌یه زودهنگام آن و هم باعث ترس بسیاری از آن‌ها که آن جمعیت‌های میلیونی را تشکیل می‌دادند شد و کار به آن‌جا رسید که الآن تجمع میلیونی کِی فراخوان بدهیم؟!

البته من افراد نامبرده را فقط بعنوان رهبران بخشی از جنبش سبز قبول داشته و رهبر خود نمی‌دانم، ولی معتقدم آدم هر غلطی هم که می‌خواهد بکند، باید در راه آن غلط! قاطعیت داشته باشد، و به نظرم، آقایان مهاجرانی و کدیور با به‌خطرانداختن آبرویشان، قاطعیت بیشتری را از آقای موسوی طلب کردند و دمشان از این نظر گرم. من طرفدار یک سری تاکتیک‌ها هستم که «در روزی مشخص در هر ماه، گردش یا راه‌پیمایی‌ بدون دادن شعار در خیابان‌ها و میادین اصلی شهر»، یکی از آن‌هاست. اگر این افراد نامبرده، قدرت جا انداختن چنین حرکتی را داشته باشند، من که خیلی خوشحال خواهم شد.

سروناز: بوس بوس



در مورد نداشتن قاطعیت: ایشان چون نقاط ضعفی چون حمایت از خمینی و ... دارند (و این ربطی به باطنی یا غیرباطنی بودن آن ندارد)، و همچنین چون در ایران زندگی می‌کنند، نمی‌توانند صدای رسای یک رهبر بزرگ را داشته باشند و خیلی جاها مجبور خواهند بود که نتوانند حرف دلشان را بزنند.


مسیح علی‌نژاد به آقای مهاجرانی می‌گوید: «... حدس می زنم، روی سخن شما با کسانی است که این روزها مدام شعار «مرگ بر» سر می دهند، یا کسانی مکرر فریاد می زنند؛ « مرگ بر آخوند»، «مرگ بر جمهوری اسلامی با هر جریان و گروهی» ، مرگ بر جمهوری اسلامی چه اصلاح گرا چه اصول گرا. اما جنبشی که من به عنوان یک روزنامه نگار، می شناسم، کسانی را در راس دارد که شعار زنده باد مخالف من سر داده اند.... از میان مهاجران نیز کسی نمی تواند نیکان و بدان جدا کند و هر از چند گاهی خارج از ایران، بخش های دیگر یک جنبش متکثر را به نام کافر اسقاطی، یا دین دار افراطی از کشتی جنبش بیرون بیاندازد.
به عنوان یک روزنامه نگار که روزهایش به نگارش گفته های آدم های معمولی یک جنبش تا سران آن جنبش گذشت، ندیده ام در این یک ساله هیچ یک از اعضای ریز و درشت جنبش در داخل ایران حتی یک بار هم برای یکدیگر تعیین و تکلیف کنند، حتی سران هم برای شعارهای مردم در خیابان تعیین و تکلیف نکرده اند... »

ولی اگر جنبش، رهبری‌یه درست داشته باشد، این وظیفه ی رهبری‌ست که شعارهایی تعیین کند، در مورد شعارها نظر بدهد و مردم را قانع کند که فلان شعار خوب است یا نیست.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما می‌.تواند تاثیرگذار باشد. برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه‌ رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید. فحش دادن آزاد است، خالی کنیدعقده‌.ها را ، اما زیاد تکرار نکنید.