۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعه

آقای گنجی، نگذارید تلقی‌ای فاشیستی از ولایت فقیه اراعه دهند!! / دو کلمه و نصفی حرف هساب! با آقای گنجی (5)


مهم!: برای درک فلسفه‌یه! من در موردِ املای فارسی وبرای راهت‌تر خاندنِ این یا آن! نوشته
در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌یه! املاعی


این نوشته، با دستکاری‌هایی ویراستاری, موجزّا کردن دو قسمتش 
و با حِفض تاریخ انتشارش، به این‌جا مونتقل شوده است
برای دسترسی به آرشیو وبلاگ‌های سابقم، رووی لینک بالا کلیک کونید

دو کلمه و نصفی حرف هساب! با آقای گنجی (5)
شوماره‌یه این نوشته قبلن ۴ بووده است

 قسمت اول:

* بنیادگرائی پدیده‌ی جدیدی نیست.
* جمهوری اسلامی، رژیمی فاشیستی و توتالیتر یا تمام خواه
تحت فرماندهی [ولی فقیه] رهبر کل نیروهای نظامی است
* نه دولت متعلق به دوران مدرن است و نه ایدئولوژی!
* جمهوری اسلامی از بسیاری جهات فرهنگی و اقتصادی، ارتجاعی ست!

این کلمات برمبنای خوشبینی و تحمل و تساهل و شاید یک مقدار خودگولزنی نوشته میشود
امیدوارم بتوانم کمتر پاچه‌ی! آقای گنجی را به درد آورم
نقل قولهائی که از آقای گنجی اراعه میشوند، عمدتن از نوشته‌های زیر است:
آقای گنجی، من تا حالا چند نامه به شما با نام "دو کلمه و نصفی هرف هساب با آقای گنجی" داده ام و بر این پا فشرده ام که باید تحولی در رفتار سیاسی شما بوجود بیاید، وگرنه احترامتان را از دست خاهید داد. من نوشتم:


"ادامه ی ماندن شما در خارج از کشور، احتمالا باعث از دست دادن احترام و بزرگی خواهد شد
که هرگز نیاد چنین روزی. چه سرما و چه سوزی، شده مردم ایران را روزی، آیا لباس گرم بلدی بدوزی؟
من نمیتونم حرفهایم را نزنم واحساساتم را ندهم بروزی."


و البته هواسم جمع بود که حکم! خروج صددرصد شما را از خارج ندهم!
من به شما گفتم که یا بروید ایران و گاندی شوید و یا تو همین خارج، گاندیِ نیروهای برانداز شوید، ولی شما انگار وظیفه ی عاجل و ملی یتان شده که بگویید این حکومت ارتجاعی نیست (1)؟!! خوب میبینم که برای بهترین مغزای متفکرمون، تو ایران جائی نیست. خوب میبینم که برای رسیدن به کشورهائی نظیر دوبی و ترکیه، که از ما
عقب افتاده تر بودند، سالها راهیست. این چه گمراهیست که شما دچار آن شده اید؟ من برای شما نوشتم:

"آقای گنجی، ما در خارج، آدم حراف کم نداریم، و اینطور که من میبینم، شما هم دارید جزو اونا میشید. .. من فکر میکنم دیگه کار چندانی ازتون بر نمیاد که تو خارج انجام بدید. نه که نشه انجام داد، ولی ابعاد شما به نظر نمیاد که به اون بزرگی باشه. اگر حرف من درست باشه، که متعسفانه فکر میکنم درسته 

ندا: مگر اینکه خودت را دیگر تکرار نکنی و مثلا در مورد پول خارجی به نعل و به میخ نزنی
و بخواهی اپوزیسیون را با ارائه ی برنامه ی اتحادی، متحد کنی /

اما شما آقای گنجی! بدون توجه به هشدار من که حرافی را پیشه نکنید و مواظب ابعاد خود باشید، اومدید درس "بنیادگرائی ارتجاعی نیست" به مردم میدهید. مثل اینکه هواستان نیست با این اظهار دانشها دارید اعتبارتان را روز به روز بیشتر زیر سُعال میبرید. کافیه بعضیها بهتون یه مقدار شک داشته باشند، تا در فکرشان، شکّشان به یقین تبدیل شود. اگه بخام یه ذره بیتربیت! باشم، باید بگم که شما انگار سوراخ دعا را گم کرده اید. شما انگار به جامعه ی سیاسی و آزادیخاه ایرانی پشت کرده و فکر و ذکرتان در این تلاش است که برای خارجیان، تصویر قابل تحملتری از رژیم ایران اراعه بدهید، و در این وسط فراموش کرده اید که دارید تاثیر "مثبتی" در چسبیدن به این رژیم، در افرادی که هنوز از این رژیم درست و حسابی دل نکنده اند، و یا وحشتِ بدتر از آن را دارند، میگذارید. و ذهن بخشا دگماتیست و "اصولگرای"! شما هم در این کار، به کمک شما امده است.


آقای گنجی! زنگها برای که به صدا درمیاید؟


/ صمد: موُ زنگ مدرسه رو دوست دارُم و مشقُم بلدُم بنویسُم، ولی این دیکته ی لامصب زیادی
ادا و اصول ورش داشته و وقت نقشه کشی برای رسیدن به لیلا رو از موُ گرفته. حالا شما نمیتونید
یه نقشه کشی به موُ ببینید؟ در چشم هر هسودی، هنگشت باد! موُِ که مثل شما فنیادگرا نیستم که. موُ طلفدار تغیّرُ هستم و کوفتتون بشه! طلفدار تغییرُم هستُم. واسه همینُم زیر بار نمیرُم و همه ی هلوف الفبا رو به هم میریزُم تا بی تر نقشه بکشُم. حالا شما هی بگید وای بنیاد و فنیاد از بین رفت. تو بگو وای وای تا مونُم بگُم بای بای! /



آقای گنجی! برای از دست ندادن احترام، برای رفع هرگونه سوء تفاهم
و برای اقدامی عملی در جهت برکناری یا براندازی یا سرنگونی این رژیم
برنامه ای فشرده برای اتحاد تهیه دیده و بدون چونه زدن!
برای 301 ایرانی ِ دمکرات و طرفدار حکومت پارلمانی و طرفدار برنامه ریزی برای خیابان‌گردیهای میلیونی
به منظور پیروزی انقلاب مخملی و برکناری این رژیم و رسیدن به دمکراسی، بفرستید، و آنها را به یک گردهمائی
برای تصویب سند نهائی اتحاد، دعوت نمایید.البته بهتره که اول چند نفری از بزرگان را برای تهیه ی لیست این افراد، دعوت بفرمائید. پیشنهاد من اینست که در آن گردهمآئی بزرگ، اعضای موقت ستاد رهبری انقلاب ایران
و اولین دولت در تبعید ایران هم انتخاب شوند. البته من دارم کم کم امیدم را به شما از دست میدم
و باز هم البته معلوم است که: از کوزه همان برون تراود که در اوست.


دیگر اینکه من فکر میکنم بهتره که هر آزادیخاه جدی‌ای، یه سایت داشته باشه و راه نظردهی و تماس
و ارتباط افکار را بدون سانسور و تایید از قبل، باز بذاره. من به شما اکیدا پیشنهاد میکنم که هر چه زودتر
چنین سایتی را در دسترس عموم قرار دهید، تا شاید پایگاهی شود برای زمینه سازی دست بدست شدن قدرت
ما وقتی هنوز برای قدرت جایگزینِ بعد از انقلاب مخملی، به توافق نرسیده ایم، و کارمان شده اظهار نظر
و طنز و شعر، در مورد وقایع اتفاقیه و تماشا و سیاستِ "باری به هر جهت" و "بالاخره یک اتفاقی میاُفتد"!
دیگر چرا از مردم، که خودمان هم جزو آنها هستیم، انتظار انقلاب مخملی داریم؟
این نهایت بی مسعولیتی سیاسیون آزادیخاه ایرانی است.


خوب حالا هرچند که صحبتهای اخیر شما را من بیشتر به حساب رفتار سیاسی شما میگذارم
ولی با این حال میپردازم به گفته های شما در مورد فاشیست و توتالیتر و ارتجاعی نبودن و بنیادگرا بودن
جمهوری اسلامی. اما قبل از این بگویم که به نظر من، اندیشه ی دُگم‌گرا و "اصولگرای" شما، باعث این شده است
که مثلن اگر به نظرتان حکومتی کلیه ی مشخصه های یک حکومت توتالیتر را نداشته باشد، توتالیتر ندانید
یعنی با فرض قبول آن مشخصه هائی، که مثل قوانین اِلاهی، یک و دو و سه شده اند، و با مقایسه، به این نتیجه میرسید که جمهوری اسلامی توتالیتر نیست! برای شما، ارتجاع یعنی جامعه را قار نشین کردن و یا مثلن 500 سال و یا خیرش را ببینی! 50 سال عقب بردن. و اگر حکومتی نتوانست این کار را بکند، پس ارتجاعی نیست. شما اصولی را که خود به آن رسیده اید و یا دیگران به آن رسیده اند و شما هم قبول کرده اید، به مانند قوانین فیزیک و شیمی و ریاضی، جلوی روی خود گذاشته اید و به اعتقادات راسخی! دست یافته اید. شما حتا اگر مقداری به درجه بندی هم اعتقاد داشتید، دیگر فراموش نمیکردید که بین صفر و صد، اعداد دیگری هم هستند. و اگر میخاهیم عددی اعشاری را رُند کنیم
میبنیم که عدد بعد از کاما، به صفر نزدیکتر است یا به 10.

و اما از کشفیات قدیم و جدید و بعضی از نهوه های برخورد شما:

اول: نهوه‌ی برخورد سیاستمدارانه‌ی غلط شما:


/ فیلسوفدیوانه: آیا خود این شاهین برخورد سیاسی درستی میکند؟ همین؟! "سیاست غلط"! /


گنجی، ۱: "رژيم حاکم بر ايران ، يک رژيم غير دموکراتيک و ناقض حقوق بشر است."


سُعال: چرا "سیاست" به خرج میدید و نمیگید:
" رژيم حاکم بر ايران، يک رژيم دیکتاتوری و ناقض حقوق بشر است."؟


گنجی، ۲: "رژيم های غير دموکراتيک چند نوع اند: ۱-۲- ديکتاتوری های نظامی
۲-۲- ديکتاتوری های فاشيستی و توتاليتر. ۳-۲- ديکتاتوری های سلطانی."

سُعال: چرا وقتی جواب یک سُعال، سه جور دیکتاتوریست، پرسیده نشود: "رژیمهای دیکتاتوری بر چند نوعند"؟
نکنه تغییر رویه داده اید و نمیخاهید این رژیم را مستقیمن دیکتاتوری خطاب کنید؟

گنجی: "تنها بديل حکومت های استبدادی سکولار فاسد مورد حمايت آمريکا، بنيادگرايانند
بنيادگرايان حاکم بر ايران،... نشانه های غير دموکراتيک بودن نظام سياسی...اين رژيم
رژيمی خودکامه و سرکوبگر است... رژيم بنيادگرای حاکم بر ايران "


آقای گنجی! شما هر چند در این نوشته تان رژیم را سرکوبگر خطاب میکنید
ولی توجه به اینکه در هیچ کجای این نوشته، رژیم را مستقیما دیکتاتوری خطاب نمیکنید، ولی خوب
از "حکومتهای استبدادی سکولار فاسد مورد حمایت آمریکا" ذکر خیر! کنید، مرا به فکر فرو میبرد!
شما بارها و بارها این حکومت را مدرن دانسته و اگر خیلی سخاوت کنید، یک صفت بنیادگرا هم بر حکومت
میگذارید و آنرا هم مدرن نامیده و خلاصه همه چی مدرن در مدرن میشود و همه خوشحال و امیدوار!


شما مثلن برای وحشتزدائی از حکومت، که به بزک کردن آن منتهی میشود
از بلاهائی که این رژیم بر سر زنها میاورد، بعنوان اعمالی "ناروا"! نام میبرید. شاید شما هواستان نباشد
که دارید خالی از احساس میشوید، اما من یه مقداری میتونم کاملا! اینو احساس کنم.


من شما را به خاطر برخورد محافظه کارانه تان محکوم میکنم!
که حداقل در چارچوب عقایدتان بگویید:

"جمهوری اسلامی یک حکومت مافیائی و دیکتاتور و سرکوبگر و جنایتکار و بنیادگرای مذهبی
و فاسد است که باید با تمام قوا به سرنگونی مسالمتآمیزش اقدام کرد و اگر صاحبان حکومت مقاومت کنند
هیچ تظمینی برای کشیده نشدن و جدا نشدن دست و پا از بدنشان نیست"

و از کسانی که این کلمات را میخانند، میخاهم که شما را به این کار محکوم نمایند!


دوم:


1- این رژیم بنیادگرا است، و بنیادگرایی، پیدیده‌ی جدیدی نیست!


البته شما هم این رژیم را بنیادگرا میدانید، ولی تعریف مستقیمی از بنیادگرایی را ندیدم اراعه داده باشید
اما جائی میگویید:

گنجی: "وقتی یک جامعه‌ای دارد به سرعت به سوی مدرنیزه‌شدن پیش می‌رود، نیروهای واکنشی در مقابل این فرایند سبز می‌شوند که به اینها می‌گویند بنیادگرایی. بنیادگرایی واکنشی‌ست در مقابل مدرنیته و در دل مدرنیته پدید می‌آید و کاملا یک پدیده‌ی مدرن است. این را مثلا به عنوان پدیده‌ی ارتجاعی‌ دیدن نادرست است،..."


واکنش در مقابل مدرنیته یا هر چیز جدید و جامعه پسند، یعنی به مقابله برخاستن با آن
یعنی جلوی پیشرفت جامعه را گرفتن و از نظری، ارتجاعی عمل کردن. وقتی هنوز اشیاء یا روابط یا شرایط
یا فرهنگ جدیدی در کار نیست، واکنشی هم در کار نیست. اما این به معنای عدم وجود گرایشات
و انگیزه های مخالف با تغییر نمیباشد. این به معنای این است که جامعه و اشیاء، خود موقتا در حالت
"بنیاد شده"ی خود هستند، و سازندگان و طرفداران این "بنیاد" هم راضی میباشند. چطور میشود
یک یا چند گروه اجتماعی "بنیاد"ی بنا نهد و گرایش به آن نداشته باشد؟! و نخاهد آنرا حفظ کند؟!


/ صمد: این ننه آقا را خدا حفظش کنه که بنیاد مو رو گذاشت و مونُم بنیادشو زیر و رو کِردُم!
از همون اول که تو شکُمش بودُم، آرزو میکِرد که مو درس، حالا با ترس هم شده بخونُم و بلکه مثل خودش
اخمخ بار نیام. بیچاره به بنیاد خودش زیاد اهتماد نِداره! حالا که مو با سُفاد شدُم، فهمیدم که این ننه اقا
چقدر اُمّل و بنیادِ فوتِینا گراست و از اَولُم فُنیادگرا بوده. منتها خبر نِداشته که مُو میخام تو چش بنیادش
انگشت کُنُم و آخشو دربیارُم. این اگه وجود نداشت، خوب دیه چش نِداشت که مو هنگشت فرو کنُم تا دردش بیاد که
حالا درد اومدن هم شده مدرن؟ آخ گفتن هم شده مدرن؟! در چشِ این مدرن، هنگشت باد! /


اساس بنیادگرایی، مخالفت با تغییر و تلاش در جهت مراجعت به دوران قبل از تغییرات است
و همواره در جوامع بشری گروههائی خاهان حفظ وضع موجود و گروههائی خاهان تغییر آن هستند
و یا بوجود میایند. این پدیده به هیچوجه نه تنها کاملا مدرن نیست، بلکه اصلن هم مدرن نیست!
دعوای نیروهای ترمزکننده یا عقب برنده با نیروهای گازدهنده!، نیروهای پیشرو و تغییر دهنده و انقلابی با نیروهای ایستگرا و مخالف تغییر و به تابیری ارتجاعی، همیشه وجود داشته است. آقای خمینی فئودال گرا! بود و به محض احساس خطر از اصلاحات ارضی شاه، که پایه های نظام سرمایه داری را در ایران گذاشت
فریاد وامصیبتایش ارش فلک را کر کرد. مشروعه خاهان بنیادگرا هم کم ضربه به جنبش
مدرن گرای مشروطه خاهی نزده بودند. واقعا که این افراد و افکار چه پیدیده های مدرنی بودند!

گنجی: "رژيم سلطانی جمهوری اسلامی علاوه بر حوزه ی سياست حوزه ی اجتماعی را هم سرکوب می کند."


خوب به نظر شما، این سرکوب، که "حتما" با وسایل و طرق مدرنی! صورت میگیرد، مثلن پا را با اره برقی اخرین سیستم قطع میکنند و البته بعضی موقعها یادشان میرود و به شیوه ی بنیادی ِ غیرمدرنی تجاوز و کارهای دیگه میکنند، به نفع مدرنیزه شدن و پیشرفت دانش و فرهنگ است و یا عملی ارتجاعی و در جهت حفظ بنیاد؟! آقای گنجی! شما بهتر است برای بیشتر خراب کردن خود، و یا نجات خود، مقاله ای در مورد "بنیاد" بنویسید و دقیقا بگویید که منظورتان از گرایش به "بنیاد" چیست، و چرا برای تحقق این گرایش، کلی از سرمایه های مالی و انسانی ما باید از بین بروند؟

گنجی: "بازگشت به دوران ماقبل مدرن ناممکن است. حتی اگر کسی بخواهد
نمی تواند يک جامعه کنونی را به گذشته، مثلاً دوران صدر اسلام، باز گرداند."


و اگر در جهان مدرن کنونی، کسی نمیتواند جامعه را به عقب و به دوران نامدرن بازگرداند
و به این خاطر نمیتواند ارتجاعی باشد، پس نمیتواند بنیادگرا هم باشد!!

2- جمهوری اسلامی، رژیمی فاشیستی و توتالیتر یا تمامخواه،
تحت فرماندهی رهبر کل نیروهای نظامی است.



در مورد فاشیست بودن این رژیم، اگر فاشیسم را، گرایش حکومت در سرکوب نیروهای مترقی و بافرهنگ و مدرن!
و حتا رقبای ارتجاعی و هم تیپ خودشان! به وسیله مردم عقب افتاده و حواریون "چماغ بدست"، تعریف کنیم
هیچ شکی در فاشیست بودن جمهوری اسلامی باقی نمیماند. دسته های چماق بدست این حکومت
همان بسیجیانی هستند که به سخنرانیها و دانشگاهها و اجتماعات آزادیخاهان حمله میکنند.


گنجی(2): "حساسیت نسبت به ظهور گرایشهای به اصطلاح فاشیستی در جوامع اسلامی
البته پدیده تازه ای نیست. من خود 21 سال پیش با انتشار مقاله ای در ایران تاکید کردم که
اکنون کسانی در ایران می کوشند تلقی ای فاشیستی از ولایت فقیه عرضه کنند
و آن را مبنای عمل سیاسی دولت جمهوری اسلامی قرار دهند. ده سال پیش نیز در ضمن سخنرانی ای
در یکی از دانشگاههای ایران ویژگیهای تلقی فاشیستی از اسلام را برشمردم و
به سهم خود کوشیدم خطرات این جریان ویرانگر را به جامعه فرهیخته ایرانی گوشزد کنم
البته دادگاه انقلاب اسلامی مرا به دلیل ایراد آن سخنرانی بازداشت و به یک سال زندان محکوم نمود
اما توجه عمومی تا حدّ زیادی نسبت به این خطر جلب شده بود."


اقای گنجی! خوب شد به جامعه ی فرهیخته ایرانی گوشزد و توجه شون رو به این خطر جلب کردی!
وگرنه معلوم نمیشد که این فاشیستها خطرات ویرانگری دارند. جون ما رو از خیلی خطرات نجات دادید!
هرگز مباد که از ولایت فقیه، تلقی فاشیستی ای انجام پذیرد!!


در مورد توتالیتر بودن این رژیم اینکه این رژیم تا بتواند، در زندگی خصوصی مردم دخالت میکند
دسته های نظامی و غیرنظامی آن، همانند گشتاپو، به خانه های مردم حمله کرده و نظمی که خود خاهان آن هستند تحمیل میکنند. این حکومت به گفته ی بسیاری از روشنفکران ما، حکومتیست که "در تمامیِ شئونات زندگیِ اجتماعی
و فردی انسان ها درازدستي مي كند". به اختیار تنپوش و پاپوش و خورد و خوراک و رقص و شادی و فکر
و تن و بازی و تماشا و دین و مذهب همه ی ایرانیان دستدرازی میکند. همین پریروز، این رژیم وحشت و ترور
و "همه ی هستی مردم را خاهان"، 50 نفر را در شیراز به جرم! بهائی بودن دستگیر کرد.

آقای گنجی! این چه نهوه ی استدلالی است که به آن چنگ میزنید؟

/ گنجی در خیالاتش:" اینها چون میخاهند، ولی نمیتوانند فلان کار را بکنند، پس اصلن فلان کاره نیستند"
"جامعه رو میخاهند ولی نمیتوانند به عقب برگردانند، پس هیچکس اصلن عقب‌گرا نیست" /

گنجی(2): " نظام سیاسی ایران یک نظام فاشیستی توتالیتر نیست
البته بنیادگرایان حاکم برایران همواره مشتاق و علاقه مند به استقرار نظامی توتالیتر
در ایران بوده اند، اما در جهان امروز، و با توجه به انقلاب عظیمی که در صحنه ارتباطات رخ داده است
این کار، یعنی تأسیس یک نظام توتالیتر(نظام متمرکز و فراگیری که نه تنها کنترل فیزیکی تمام عیاری را بر مردم خود اعمال می کند، بلکه با انحصار تبلیغات و آموزش عملاً موفق می شود ارزش هایش را از آن مردم کند. شست و شوی مغزی مردم و الوهیت بخشیدن به رهبر بخش مهمی از کارکرد یک نظام توتالیتر است. بنیادگریان می خواستند و می خواهند چنین نظامی درست کنند، ولی شکست خوردند، چون کنترل و دگرگونی اندیشه جامعه ممکن نشد و فضای فکری جامعه خارج از کنترل دولت قرار دارد) ناممکن به نظر می رسد."


حالا خوبه حکم قطعی صادر نکردید. آقای گنجی! ممکنه توضیح بدید که این "تمام عیار"، عیارش چقدر است؟
چند بار باید به اقلیتهای دینی و مذهبی حمله شود و بسیاری از حقوقشان زیر پا گذاشته شود
چند بار باید به کوی دانشگاه و دانشجویان حمله ی فاشیستی و نظامی شود
چند بار باید به تجمعات و سخنرانیها حمله ور شوند، چند هزار زندانی را باید اعدام کنند
قتلهای زنجیره ای باید به چه حدی برسد، چندین چهره بخاطر دو تا شوید مو و یا پوتین
باید خونین و مالین شود تا شما رضایت بدهید که کنترل تمام عیار است؟
و حالا اگر تماما تمام عیار نبود، قبول نیست؟!! مگر این نظام متمرکز و فراگیر نیست؟ مگر تبلیغات و آموزش
به انحصار در نیامده است؟ مگر تمام تلاش نمیشود که به رهبر الوهیت ببخشند و مردم را شستشوی مغزی بدهند؟
مگر میشود حکومتی و رهبری بنیادگرا باشد و همواره مشتاق و علاقه مند به کنترل تمام هستی مردم و اعمال توتالیتاریسم باشد، ولی توتالیتر نباشد؟ حریف جنبش مردم نشدن، با ضد جنبش نبودن فرق ندارد؟
شما ممکنه بگید مدرک عقلتان را از کجا گرفته اید؟ و یا اگر عقل فهم این مطلب را دارید
این چه سیاست تخفیف دهنده و محافظه کارانه ایست که در پیش گرفته اید؟


آقای گنجی! چطور رهبری که طرفدار و مشتاق اِعمال توتالیتاریسم است، طرفدار و مشتاق اِعمال فاشیسم
نیست؟ و چطور کسی که میخاهد توتالیتاریسم و فاشیسم را اِعمال! کند، میتواند توتالیتر و فاشیست نباشد؟

گنجی(مانیفست): "قدرت‌ فسادآور است‌ و قدرت‌ مطلق‌ فساد مطلق‌ به‌ دنبال‌ میآورد
لذا جمع‌ آمدن‌ وظايف‌ سه‌ گانه‌ (قانون‌گذاری، اجرا و قضاوت‌) در يد قدرت‌ يك‌ تن‌، متضمن‌ خودكامگی است‌...
هر نوع‌ محدوديت‌ جديد، يا حادثه‌ای جانی، برای نويسنده‌، فقط‌ با دستور مستقيم‌ مقام‌ رهبری امكان‌پذير خواهد بود. بدين‌ ترتيب‌ مسؤوليت‌ مستقيم‌ كلية‌ اقدامات‌ با شخص‌ آقای خامنه‌ای است‌. اعترافات‌ و پشيمانی
سلول‌ انفرادی هيچ‌ ارزشی ندارد و فقط‌ بر بی‌حيثيتی كسانی خواهد افزود كه‌
از روش‌های استالينيستی برای حذف‌ دگرانديشان‌ استفاده‌ می‌نمايند."


آقای گنجی! به نظر میاد که شما در چند سال پیش باانصافتر و فهمیده تر بودید! و شاید هم کم سیاست تر؟!


گنجی(1): "برخی از زمامداران حاکم بر ايران، فاشيست اند و روايت شان از دين هم روايت فاشيستی است"
(3): "سياست دفاع از حکومت هاي استبدادي منطقه ي خاورميانه به دليل اتحاد آنها با ‏دولت هاي غربي اقدام نادرستي است که نتايج زيانبار آن را امروز آشکارا مشاهده مي کنيم. يکي از پيامدهاي فاجعه بار اين ‏سياست نادرست اين است که در بعضي کشورها بنيادگرايان به تنها گزينه ي بديل دولت هاي منطقه تبديل شده اند و حتي در ‏يک انتخابات کاملاً آزاد بر رقباي سکولار خود پيروز مي شوند و دولت هايي به مراتب فاسد تر و خودکامه تر را
بنيان مي ‏نهند که علاوه بر حوزه سياسي، تمام ساحات اجتماعي را سرکوب خواهد کرد"


جالبه که اگر بنیادگرایان در این کشورها پیروز شوند، آنوقت تمام ساحات اجتماعی را سرکوب میکنند
ولی اینرا نباید به حساب ارتجاعی و فاشیستی و تمامخاهی و توتالیتر بودنشان گذاشت؟!
آقای گنجی! حکومتی که 30 سال است دارد تمام ساحات اجتماعی را به رهبری بزرگ ارتشداران
سرکوب میکند، از الطفاتات یا تساهلات "سیاستمدارانه ی" شما، به مانند الطفاتات مسعود بهنود که آنرا دیکتاتور هم نمیخاند، چه بخاهید و چه نخاهید، بسیار بسیار سپاسگذار است.
آقای گنجی! آیا ولی فقیه، فرمانده ی کل مملکت، فاشیست است یا نیست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما می‌.تواند تاثیرگذار باشد. برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه‌ رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید. فحش دادن آزاد است، خالی کنیدعقده‌.ها را ، اما زیاد تکرار نکنید.