مهم!: برای درک فلسفهیه! من در موردِ املای فارسی وبرای راهتتر خاندنِ این یا آن! نوشته
در رابته با غلَتهای اهتمالییه! املاعی
ما چرا اینقدر میترسیم؟
من دیگه نمیخاستم حرفیدر مورد خانم بیضائی بنویسم
یا شایـــــــــــدم میخاستم؟! حالا چه ایـــــــن و چه اون
تازگی دوباره نگــــــــــــــــاهم به قسمتی از
آخرین نوشته شون افتاد و رفتم تو فکر
من همیـــــــــــن دیروز پریروز بود که
از آقای میرفطروس پرسیدم
"چرا وقتی منظورتو میرسونی که داری در مورد
خانم الهه بقراط حرف میزنی، مستقیـــــم از او نامی نمیبری"؟
واقعا این چه ترسی یه؟ یا چه عقب نشینی ای یه؟
یا چه عاقبــــــــــــــــــــــــــــــت اندیشی ای یه؟
یا چه نون قرض دادنی یه؟ یا چه بده بستونی ای یه؟
کارد مگه زیر گلومون گرفتن که انقدر از هم میترسیم؟
و من تمام جوُراتم را به کار میگیرم تا کمتر بترسم
و من تمام قدرتم را به کار میگیرم تا کمتر اشتباه کنم
و من از اشتباه نمیترسم و به قول "رند": ارواح بابام!
و من بعضی مواقع خودم را به خریت میزنم
و امکان ندارد که بعضی موقع ها خر باشم!
و آخ! که چقدر من ضعیف هستم!
ای گوگوری مگوریهای
مامانِ خودتون!
خوب حالا موضوع خانم بیضائی چی بود؟
نیلوفر(1): در شرايطی كه حركتهای آزاديخواهانه
با بن بست روبرو می شوند، مسلما نوعی دلسردی در سطوح مختلف
جامعه ايجاد می شود. در چنين شرايطی استبداد حاكم بدون اينكه با نيروی جدی
معترض به سياستهای خانمان برانداز داخلی و خارجی اش مواجه شود، تقويت می شود
و نوعی روزمرگی بر فضای جامعه حاكم می شود. در ميان نيروهای مخالف وضع موجود نيز
تفاوت چندانی با همين فضای عمومی ندارد. ارتباط ميان مردم و نيروهای حامل تحول خواهی
توسط حكومت قطع شده است و در اين ميان بخشی از خود حكومت انحصار “حق انتقاد“ را از آن خود كرده است. اين نيرو اما خواهان تحولات جدی و ساختاری بسوی دمكراسی نيست. برخی از نيروهای تحول خواه همچنان در اين توهم غوطه ورند كه گويا همين جناحهای حكومتی “منتقد“ می توانند راهی را و يا جايی را برای آنها منظور كنند. با اينهمه حركتهای اعتراضی و مدنی در جامعه ی ايران هر چند با افت و خيزهای پی در پی اما خاموش ناشدنی است. جناحهای حكومتی در تلاشند كه همين حركتهای مدنی را نيز تحت كنترل خود در بياورند و در اين زمينه موفقيتهايی نيز داشته اند. در چنين شرايطی همه چيز مجازی و دروغين بنظر می آيد و حتی
آنجا كه واقعا تلاش و جوششی هست به نظر می سد كه “كاسه ای زير نيم كاسه“
باشد. نا اميدی، بی اعتمادی و روند فرسايشی
جنبش های اجتماعی را تبديل به جوششهای كم دوام كرده است./
البته موضوع اصلی صحبت من روی ادامه حرفهای خانم بیضائی ست
ولی شاید خیلی بی ربط هم نباشه که بگم خیلی از ما، گاه و گداری به پارانوید
دچار میشیم، و در اینجا خانم بضائی ِ یک مقدار عزیزم هم انگار دچار پارانوید شده. همه چیز
به نظرش مجازی و دروغین میاد. او دیگر حتا اگر تلاش و جوششی واقعی
(تاکید میکنم: واقعی) را هم ببیند، باز "نیم کاسه ای زیر کاسه" ای احساس میکند
و به بی اعتمادی و ناامیدی دچار میشود. دیگه مونده که به سایه ی خودش هم شک کنه
شاید به همین خاطره که نمیاد و زیر برنامه ی 17 ماده ای، امضاشو نمیذاره، در صورتی که
من تقریبا اطمینان دارم که اون رو قبول داره. او شاید نامه های مرا هم جزو
یک توتعه برای ضربه زدن به خودش نگاه میکند.
و چه غمگین کننده است، تماشای چنین صحنه ای
و چه زجردهنده است، زجردهنده است، زجردهنده است
که سه بار گفتم تا شاید احساسِ زجر من بهتون بده دست
نیلوفر: باز عده ای دارند می روند تا از ميان “بد“ و “بدتر“ گزينه سازی كنند
باز سيل اتهام زنی به موافقان تحريم آغاز شده تا جايی كه فرمولبنديهای مضحك و
در عين حال تاسف برانگيزی چون “ هر كس كه با تحريم موافق است با دمكراسی مخالف
است!“ و با تقليل مفهوم انتخابات به اين بازی جناحی درون حكومت مستنبد دينی باز
محملی برای فضا سازی عليه كسانی شده كه بدرستی موضوع عاجل كار را تغيیر
نظام سياسی قرار داده اند و جمهوری اسلامی را بزرگترين مانع ايجاد دمكراسی در ايران
می دانند. اين نوع فضاسازيهای مجازی را
كسانی انجام می دهند كه به جناح “اصلاح طلب“ حكومت وابسته اند
بخشی از آنها همانهايی هستند كه با ندای خاتمی زمانی كه اوضاع را نامساعد ديدند
موقتا از ايران خارج شده اند و بازگشت اصلاح طلبان به قدرت زمينه ساز بازگشت آنها به ايران خواهد بود. در اينكه آنها در بقدرت رسيدن اصلاح طلبان منافعی دارند، شكی نيست
موضوع آنجا شك برانگيز می شود كه
عده ای از مخالفين كه تا حدودی نيز به هويت مخدوش
و تعلق خاطر اين نيروها به خمينی و نظام اسلامی
و ارجحيت حفظ نظام بر هر خواسته ی ديگری واقفند
(يا قاعدتا می بايست تا كنون واقف شده باشند) تكرار كننده ی همين شعارها شده اند
حكومت اسلامی يك بار در دهه ی شصت با سركوب گسترده ی مخالفين ، صدای اعتراض را
در ايران خاموش كرد، بار دوم و در دوران “اصلاحات“ با دامن زدن به اختلافات ميان بخشی از
مخالفين كه به “اصلاحات“ ايمان آورده بودند با آنها كه باور به آزاديخواهی اين جناح حكومتی
نداشتند و با استفاده از آنها برای سركوب مخالفين جدی نظام و امروز دوباره در صف آرايی
جديد در مقابل تحول خواهان. مردم از بخشی از وقايع اصلا با خبر نمی شوند، اما آنچه می دانند
اين است كه حكومتگران آنها را بعنوان ابزار مبارزه ی قدرت می نگرند. به باور من اين نگاه يعنی استفاده از هر موقعيتی برای تضمين منافع شخصی خويش، نگاهی است كه از حكومت به درون جامعه سرايت كرده است. در نتيجه برای بسياری شركت در اين بازی با سنجيدن سود و زيان
كوتاه مدت آن و از زاويه ی منافع كوتاه مدت شخصی صورت می گيرد. چنين فضايی كه من آن
را زاينده ی نوعی پراگماتيسم كاذب می دانم، تنها فكر آزاديخواهی و دمكراسی طلبی
است كه مدفون می شود يا به عقب رانده می شود.
حالا بروم سر موضوع اصلی این نوشته
در اینجا، خانم بیضائی، تنها اسمی را که نام میبرد، آقای خاتمی ست
این کسانی که به جناح "اصلاح طلب"حکومت وابسته هستند، چه کسانی اند؟
اگر اهمیتی ندارند، چرا به آنها اشاره میشود؟ و اگر اهمیت دارند، آنوقت این چه
عاقبت اندیشی ایست که باعث میشود رک و راست از آنها نام برده نشود؟
آن عده ای از مخالفین که تا حدودی به ماهیت امثال مسعود بهنود و ابراهیم نبوی و ...؟؟؟
پی برده اند، و اگر تاکنون پی نبرده اند پس خبرهائیست! چون قائدتا باید واقف شده باشند
چه کسانی هستند؟ نکند آنها هم یه جاشون به این رژیم وصل است؟ و خانم بیضائی
شک اش نسبت به آنها برانگیخته میشود، ولی دلش نمیاید امثال مرا به شک بیاندازد
و شاید به همین خاطر است که اسمی از آنها به میان نمیآورد.
و چون من هم در سرنگونی یا برکناری این رژیم منافع شخصی هم دارم، پس به کجا
وابسته ام؟ و آیا آقایان مسعود بهنود و ابراهیم نبوی، نمیتوانند خودشان فکر مستقل داشته
باشند، بدون اینکه به جائی وابسته باشند؟ و چرا ما نمی توانیم کارهایمان را بدون اینکه
این و آن را به جاسوسی یا وابستگی و یا مزدوری آمریکا، اسرائیل، سلطنت طلبانِ دیکتاتور
(با فرض وجود نوع دمکراتشان)، "اصلاح طلبان" حکومتی و غیره متهم کنیم، به پیش ببریم؟!
ایما و اشاره، نابود باید گردد!
/ ندا: ما که تا اونجائی که بتونیم، سعی مونو میکنیم/
پ.ن: ما در این قسمت از حرفای نیلوفر
با چند تقسیم بندی روبرو هستیم:
1- جناح قدرتمند حکومت
2- جناح "اصلاح طلب" حکومت
3- افرادی که حفظ نظام برایشان بر هر چیز دیگری ارجحیت دارد
و به دسته ی دوم وابسته اند و نفع مستقیم در قدرت گیریِ آنها دارند
4 – افرادی که شعارهای دسته ی سوم را بطور شک برانگیزی تکرار میکنند
5- سرنگونی طلبان.
و اشکال طرز تفکر خانم بیضائی در اینجا اینست که
زیاد علاقه به تصویر سیاه و سفید پیدا کرده است و نمیتواند
آدمی را تصور کند که آزادی مملکت را بخاهد و در عین حال طبق حساب و کتاب خودش
بخاهد بر حسب نقشه های سیاسی یَش، بین "بد" و "بدتر"، یکی را انتخاب کند و آنرا تبلیغ
هم بکند. به چنین فردی باید شک کرد! احتمال ساخت و پاختی در کار است
کاش خانم بیضائی اقلن می گفتند که باید به عقل چنین کسانی شک کرد
اگر به گفته ی او "باز سيل اتهام زنی به موافقان تحريم آغاز شده"
او نیز اتهام مزدوری یا وابستگی را در فضا پخش میکند
و از این نظر مثل آنها میشود.
من در جائی نوشتم:
"من ضمن اینکه نمیروم و رای نمیدهم
با برخوردهای توهینآمیز چه به رای دهندگان و چه به رای ندهندگان شدیدا مخالفم
این که بگوییم توئی که رای میدهی یا نمیدهی، خشکمغزی، احمقی، گاوی، خائنی
و خیلی چیزای دیگه هستی، یعنی ایجاد جوّی که در آن، چه رای دهنده و چه رای ندهنده
نه بر مبنای استدلال و تفکر، بلکه از روی فشار، تغییر عقیده دهند. و این یعنی گوسفندپروری.
من هزار بار آن گوسفندی؟! را که تمام فکرش را گذاشته که بفهمد منفعت و زیان شرکت
و یا عدم شرکت در انتخابات چیست و با رو هم گذاشتن استدلالات خودش و دیگران
دست آخر به این نتیجه رسیده است که باید در انتخابات شرکت کند، به آن ناگوسفندانی؟!
که با جوّ هو شدن و گوسفند و سایر حیوانات خطاب شدن و خائن نامیده شدن
و شعارهائی نظیر "خلایق هرچه لایق"، در رای گیری شرکت نمیکنند، ترجیح میدهم."
و اگر بخاهم تصحیحی در این حرفا انجام بدم و سخت نگیرم، میگویم:
کسانی که در این رای گیری شرکت کرده و تبلیغ شرکت در آنرا میکنند
اگر منافع شخصی شان با آزادیخاهی شان تضاد نداشته باشد
پس بخشا خشک مغز و احمق اند!
(1) در جستجوی تحول بیرون از انتخابات نظام
(چاپ شده در تلاش شماره ٢٩)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما می.تواند تاثیرگذار باشد. برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید. فحش دادن آزاد است، خالی کنیدعقده.ها را ، اما زیاد تکرار نکنید.